دیدی چطور رفت
بی آن که از کلکسیون لوکس بنزهاش
عکسی به یادگار بگیرد
دیدی که کارت ملی اسما
در دست پینه بسته مردم مچاله می شد
آری سرای ظلم چنان تار عنکبوت
از بعد سالهای هراس و غم و سکوت
با فوت باد باز شود از هم
این خانه از اساس نشد محکم
اسما که بود بانوی اول در آن دیار
اینک برای تکه نانی
باید به کفش رهگذران واکس ها زند
بشار در مطب پزشک پیر
باید بجای منشی بنشیند
اینست رسم مسخره روزگار ما