«شعر کوتاه» میگوییم صورتهای گوناگونی در ذهن ما مجسم میشود. تکبیت،
دوبیتی، رباعی، لندی، هایکو و... همه «شعر کوتاه» خوانده میشود. هریک از
قالبها ساختار و فرم مشخص خود را دارند و با معیارهای معین از همدیگر
بازشناخته میشوند. البته در کنار ممیزههای فراوان، در جهاتی هم با
یکدیگر مشترکند. برای این که «شعر کوتاه» را خوبتر بشناسیم لازم است به
صورت مختصر این قالبها را تعریف کنیم: ● تکبیت تکبیت، به بیتی گفته میشود که از دو مصراع تشکیل شده باشد و هیچ بیت یا مصراع دیگر اضافه بر آن نباشد. تکبیت مثل ضربالمثل و کلام قصار است. تمام مقصود گوینده در همان بیت گنجانده میشود و نیاز به ادامه ندارد. از این جهت گفتهاند تکبیت یک قالب به شمار نمیآید بلکه بیتی است که از غزل، مثنوی و یا قالبهای دیگر جدا شده است. در گلستان سعدی از این نوع تکبیتها فراوان آمده است: درویش و غنی، بندة این خاک درند آنان که غنیترند، محتاجترند و هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد ● دوبیتی دوبیتی از دو بیت تشکیل شده است. مصراع اول، دوم و چهارم همقافیهاند و در وزن نیز همه مصراعها مشترک هستند. غالباً دوبیتی در وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل (فعولن) سروده شده است، ولی در وزنهای دیگر نیز سروه میشود. در دوبیتی هر مصراع مکمل مصراع پیش از خود است و مصراع آخر زنگ پایانی آن به حساب میآید. قدیمیترین دوبیتی از «محمود وراق» است که در اوایل قرن سوم هجری قمری سروده شده است: نگارینا! به نقد جانْت ندْهم گرانی در بها، ارزانْت ندْهم گرفتستم به جان دامان وصلت نهم جان از کف و دامانْت ندْهم (جعفری محمود؛ آموزش شعر) معروفترین دوبیتیسرای فارسی باباطاهر عریان است که دوبیتیهایی ناب، زیبا، ساده، روان و صمیمی دارد: یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد ● رباعی رباعی مانند دوبیتی از دوبیت تشکیل مییابد، اما با این تفاوت که رباعی وزن خاصی دارد که به وزن «لاحول و لا قوه الا بالله» مشهور است. غالباً مضامین فلسفی و عرفانی را در این قالب بیان میکنند و کمتر شاعری است که مضامین عشقی را در آن ریخته باشد. نخستین رباعی فارسی را به رودکی (م: ۳۲۹ ق) نسبت دادهاند. مشهورترین و بزرگترین رباعیسرای فارسی نیز عمر خیام است که اندیشههای فسلفیاش را با بهترین صورت در رباعی بیان داشته است: از منزل کفر تا به دین یک نفس است وز عالم شک تا به یقین یک نفس است این یک نفس عزیز را خوش میدار چون حاصل عمر ما همین یک نفس است ● لندی لندی قالبی است که تنها در زبان پشتو رایج است. این قالب از دو مصراع تشکیل یافته است که مصراع اول نُه هجا دارد و مصراع دوم سیزده هجا. عموماً گویندگان لندیها مشخص نیست. لندیها از میان عامة مردم برخاستهاند و با تکیه بر روح بومی سروده میشوند. لندی اختصاص به مضمون خاصی ندارد: ای مهتاب! سر بزن یار من گل درو میکند، انگشت خود را نبرد و از خون یار خالی خواهم زد که در باغ سبز، گل گلاب را خجالت خواهد داد ● هایکو این قالب مختص به شعر ژاپن است. هفده هجا دارد و در سه سطر نوشته میشود که سطر اول و سوم هرکدام پنج هجا و سطر دوم هفت هجا دارد. «حدود دوهزار سال پیش هایکو جزوی از یک فرم شعری سی و یک هجایی به نام «تانکا» بود که از دو بخش تشکیل میشد و معمولاً آن را شاعران به شیوه پرسش و پاسخ میسرودند. «تانکا» به معنای «شعر کوتاه» است و در مقابل آن «چوکا» قرار دارد که به معنای شعر بلند است. با اینکه در ژاپن به غیر از «تانکا» و «چوکا» چندین فرم شعری دیگر هم وجود دارد، ولی شعرهای کوتاه محبوبیتشان بیش از بقیه است. در قرن شانزدهم میلادی به تدریج بخش هفده هجایی تانکا مستقل شد و آن را «هاکایی» یا «هایکو» نامیدند.» (وبلاگ دردواره؛ به نقل از وبلاگ گنجشک ناتمام، سیدعلی میرافضلی، خزان ۸۵) این دو ترجمه از هایکو را بخوانید: بر برکه کهن غوکی ناگاه فرو میجهد صدای آب (باشو ـ ترجمه پاشایی) ▪ نیلوفر صحرایی دلو چاه مرا اسیر کرده است برای آب به جای دیگر خواهم رفت (چی یو جو ـ ترجمه پاشایی) آیا برای «شعر کوتاه» تعریف خاصی وجود دارد؟ بعضی بر این عقیدهاند که شعر تعریفناپذیر است و ما نمیتوانیم تعریف کاملی از آن به دست دهیم؛ چراکه شناخت ما از آن محدود است و هر تعریفی هم اگر صورت میگیرد، به جنبههای خاصی از آن اشاره دارد. اما برخی دیگر باورمندند که شعر بر اساس جوهر و عناصر درونی خود قابل تعریف است. از اینرو برای آن تعریفهایی ذکر کردهاند. لیکن همة این تعریفها به جنبههای ویژهای از شعر اشاره دارند. اگر بخواهیم از «شعر کوتاه» تعریفی به دست دهیم، این تعریف باید ناظر بر همة این تعریفها باشد. یعنی هم «جنس» داشته باشد و هم «فصل». با جنس خود تمام انواع شعر را شامل شود و با فصل خود، قالبهای دیگر را کنار بگذارد. تا جاییکه نگارنده تفحص کرده است، چنین تعریفی از «شعر کوتاه» وجود ندارد. بسیاری از نویسندگان و شاعران نیز با این نظر موافقند و عقیده دارند که تاکنون تعریف روشنی از «شعر کوتاه» فارسی به وجود نیامده است. یکی از شاعران معاصر ایران مینویسد: «همة آن اشعاری که تحت عنوان کلی «شعر کوتاه» شناخته میشود، از لحاظ فرم و ساخت و زبان و آهنگ، دارای تفاوتهای ماهوی فراوان است. برخلاف فرمهای کهن شعر کوتاه، اعم از رسمی و مردمی، که حدود و ثغور سطرها و لختها و هجاها و تکیهها و قافیهها و سجعها در آنها کاملاً روشن است، برای هیچکدام از شعرهای کوتاه دوران امروز، حد و مرزی نمیتوان رسم کرد. پارهای وزن نیمایی دارند و پارهای فاقد وزن بیرونی هستند. بعضی قافیه دارند و اغلب فاقد قافیه هستند. تعداد سطرها نیز در این شعرها، حد معینی ندارند و بین دو تا ده سطر در نوسان است. تکیه بعضی از این شعرها تنها بر ایماژ و تصویرسازی است. مبنای شاعرانگی در برخی دیگر، بازیهای زبانی و ایجاد تضاد و ارتباط میان صورتهای واژگانی است. و در تعداد دیگر از شعرهای کوتاه، از مضامین غافلگیرانه و نکتهپردازیهای شاعرانه برای اعجاب خواننده بهره گرفته شده است. دیده میشود که شاعر گاهی از همة این تکنیکها در شعرهای کوتاه خود استفاده میکند و همین امر، تبیین و تعریف این نوع شعر را در شعر امروز با دشواری مواجه ساخته است. حتی در اشعار هایکوپردازان ایرانی که به سیاق این فرم ژاپنی شعر میگویند، حد و حصری که در اصل فرم «هایکو» وجود دارد و به روشنی و با دقت تمام و با ذکر همة جزئیات و شگردها توسط محققان و متخصصان هایکو در سراسر جهان تبیین شده است، دیده نمیشود» از بیان بالا روشن میگردد که: الف) برای «شعر کوتاه» تعریف مشخصی وجود ندارد. ب) کارهایی که به این نام (شعر کوتاه) صورت گرفته، هرج و مرج زیادی دارد و قاعدة ثابتی برای آن تعریف نشده تا بتوان از طریق آن قضاوت کرد که فلان شعر «شعر کوتاه» است و فلان شعر «شعر کوتاه» نیست. ج) در تعداد و مقدار سطرها قاعدة مشخصی به نظر نمیرسد و اکثر شعرهای کوتاه مرسوم بین دو تا ده سطر دارند. د) در داشتن وزن و قافیه نیز اختلافهای فراوانی بین اشعار کوتاه دیده میشود. بعضی از آنها دارای وزنند و بعضی هم بدون وزن و قافیه سروده شدهاند: برف آب میشود با گرمای ناچیزِ دست کودک! □□□ دشوار است راه رفتن کودک در برف □□□ از برف نمیرهاند دخترک را چترِ برادر بزرگ □□□ همرنگ شدهاند لبها و دستها تعطیلیِ دبستان (عباسحسیننژاد؛وبلاگ دو خرمالو و سههزار هایکو؛۱۰/بهمن/۱۳۸۶) قدرتالله ذاکری، یکی از هایکوشناسان ایرانی در مورد اینکه آیا «شعر کوتاه» فارسی همان هایکوی ژاپنی است یا نه، ابراز عقیده میکند: «شکی نیست که به هیچ عنوان نمیشود قوانین هایکوی ژاپنی را در «شعر کوتاه» فارسی لحاظ کرد. پس تنها میتوان در کوتاه بودن شعر از هایکو تقلید کرد. در سرتاسر جهان خیلیها اشعار کوتاه سروده و آن را مجموعة هایکو نام نهادهاند. پس اینکه اشعار کوتاه خود را هایکو بنامیم ایرادی ندارد. اما به هیچ وجه نمیفهمم «اولین هایکوهای فارسی» یعنی چه؟! ما هیچ تعریف دقیقی از هایکوی فارسی نداریم... اگر هم فرض کنیم قرار است هایکوی فارسی داشته باشیم، باید دستورالعملی داشته باشد، ویژگیی داشته باشد، باید سالها بگذرد و مجموعههای «شعر کوتاه» پدید آید و آنوقت متخصصان فن شعر بررسی کنند که این اشعار کوتاه دارای چه ویژگیهایی است و بر مبنای آن هایکوی فارسی را تعریف کنند و بعد با توجه به این تعریف ببینیم اولین هایکوهای فارسی را چه کسی نوشته است.» (قدرتالله ذاکری؛ وبلاگ ژاپن سرزمین آفتاب و احترام، ۵/آذر/۱۳۸۶) خلاصه اینکه تنها چیزی که روشن است این است که «شعر کوتاه» کوتاه است! پس کوتاهی شعر نمیتواند جنس تعریف «شعر کوتاه» به حساب آید و باید در جستوجوی جنس و فصل دیگری باشیم. سعی نگارنده بر این است که محیط مشخصی را برای آن ترسیم نماید تا بتواند از آن طریق به تعریف نسبتاً جامعی در این باب دست یازد. اما وقتی تعریفی وجود نداشته باشد، چگونه میتوان برای محیط خاص «شعر کوتاه» آییننامهای تبیین کرد؟ این آییننامه ممکن است به نظر خیلیها نادرست تلقی گردد، ولی باور صاحب این قلم بر این است که برای رسیدن به محیط اعظمِ «شعر کوتاه»، ناچار باید سنگلاخهای زیادی را طی کرد. باید راههای رفته را جستوجو کرد و از میان همة راهها خط تازهای برکشید و سواره از آن تا منزل راه پیمود. اساساً هدف اصلی این مقاله یافتن قواعد و اصولی است که ما را به جوهرة «شعر کوتاه» راهنمایی کند. برای رسیدن به این هدف ناچاریم از ایماژها، منطق و اصول سایر قالبها خصوصاً هایکوی ژاپنی کمک بگیریم؛ اگرچند ممکن است این کار به دماغ خیلیها خوش نیاید. ● پیشینه و وجه پیدایش شعر کوتاه فارسی تا جاییکه از مقالات نویسندگان روشن میگردد، این ژانر در سال ۱۳۷۰ راه خویش را در ادبیات فارسی باز کرد. مدتی بعد از آنکه ترجمة هایکوهای ژاپنی توسط احمد شاملو و ع. پاشایی در ایران منتشر گردید. سیروس نوذری در مصاحبة خود با سایت خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) میگوید: «از وقتی که کتاب هایکو ترجمة احمد شاملو و ع. پاشایی منتشر شد، تا سال ۷۰ طول کشید که این موضوع به یک جریان تبدیل شود. حدود پانزده سال است که این ژانر به صورت جدی وارد شعر فارسی شده است.» این نشان میدهد که «شعر کوتاه» فارسی از ترجمة هایکوهای ژاپنی الهام گرفته است. البته ترجمة هایکو در زبان فارسی از اوایل دهة چهل در ایران آغاز یافت، اما در دهة شصت با ترجمة شاملو و ع. پاشایی جایگاه خویش را تثبیت نمود. باز هم نوذری میگوید: «در ایران ترجمة هایکوهای ژاپنی باواسطه و بیشتر از روی ترجمههای انگلیسی و آلمانی آنها صورت گرفته است. بر بنده روشن نیست که اولینبار چه کسی به ترجمة شعرهای ژاپنی پرداخت. تا آنجا که میدانم در اوایل دهة چهل، «حسن فیاد» ترجمة چند شعر کوتاه ژاپنی را در مجلة آرش انتشار داد و از آن پس نیز ترجمههای پراکندهای در مجلات ادبی به چاپ رسید و به تدریج خوانندگان ایرانی با شکل بدیع و غنای تصویری و معنوی شعر ژاپن آشنا شدند. سهراب سپهری و احمد شاملو از جمله کسانی بودند که دریچهای از هایکوهای ژاپنی بر روی قشر کتابخوان ایرانی بازکردند. سپهری چند هایکو را با ترجمهای موزون عرضه کرد و شاملو با همکاری حسن فیاد دوازده «شعر کوتاه» ژاپنی را با عنوان ترانههای سرزمین آفتاب ترجمه و در سال ۱۳۵۲ در کتاب همچون کوچهای بیانتها به چاپ رساند. هماو یک دهه بعد با کمک ع. پاشایی که متخصص هنر و فلسفه شرق است، کتاب مفصل «هایکو» را با توضیحات روشنگر منتشر ساخت و امکان شناخت نسبتاً جامع خوانندة فارسی زبان را از این نوع شعر فراهم آورد.» بنابراین ترجمة هایکوهای ژاپنی تأثیر بهسزای خویش را بر پیدایش «شعر کوتاه» فارسی گذاشت و از آن به بعد «شعر کوتاه» به عنوان یک نوع ادبی در جریان ادبیات باقی ماند. سیدعلی صالحی ادعا دارد که اولینبار او «شعر کوتاه فارسی» را سروده است. وی شعرهای خود را نخستین هایکوهای فارسی نام میبرد. اما قدرتالله ذاکری مترجم و هایکوشناس دیگر ایران در رد این نظر میگوید: «ابتدا باید ببینیم منظور از «هایکوهای فارسی» چیست؟ شکی نیست که به هیچ عنوان نمیشود قوانین هایکوی ژاپنی را در «شعر کوتاه» فارسی لحاظ کرد. پس تنها میتوان در کوتاه بودن شعر از هایکو تقلید کرد. همانطور که گفتیم در سرتاسر جهان خیلیها اشعار کوتاه سروده و آن را مجموعة هایکو نام نهادهاند. پس این که اشعار کوتاه خود را هایکو بنامیم ایرادی ندارد. اما به هیچوجه نمیفهمم «اولین هایکوهای فارسی» یعنی چه؟! ما هیچ تعریف دقیقی از هایکوی فارسی نداریم که بخواهیم بگوییم این اولین مجموعة آن است. اگر منظور اشعاری کوتاه است، قبل از این مجموعه، مجموعههای دیگری هم منتشر شدهاند. مثلاً آقای «سیروس نیرو» در سال ۱۳۷۹ کتابی منتشر کردهاند به نام «مینیاتورهای ایرانی» و نیز کتابی با نام «گنجشک ناتمام» سرودة سیدعلی میرافضلی که فکر کنم آن هم نام هایکو را بر خود داشت و چند سال پیش منتشر شد. به علت فراگیر شدن نام هایکو در جهان، نامیدن اشعار کوتاه به اسم هایکو، شاید به نوعی خوب هم باشد، اما اینکه آقای سیدعلی صالحی کتاب خود را اولین هایکوهای فارسی میخوانند، چندان درست و منطقی نیست.» (وبلاگ ژاپن؛ سرزمین آفتاب و احترام؛ ۵/ آذر/ ۱۳۸۶) سیروس نوذری نیز ادعا دارد که اولین بار وی شعر هایکوی فارسی سروده است. این شاعر کتابی هم تحت نام «شعر کوتاه معاصر ایران» دارد که در مورد هایکو به صورت دقیق بحث کرده است. کتاب دیگر او «هزار سال عاشقی» است که شامل نزدیک به سیصد «شعر کوتاه» در ژانر هایکو است. نوذری میگوید: «خودم از اولین کسانی هستم که این نوع شعر را آغاز کردم و بیش از آنکه تحتتأثیر ادبیات فارسی قرار بگیرم، تحتتأثیر این نگاه شعری هستم. البته بسیاری دربارة این ژانر به بیراهه رفتهاند و نوشتن جملات قصار آمیخته به طنز را، که در واقع کاریکلماتور است، به اشتباه هایکو تصور کردهاند و من در پی نشان دادن شکل درست آن هستم.» اما در افغانستان هنوز نمیتوان تاریخ دقیقی برای شعرهای کوتاه تعیین کرد. به نظر میرسد هنوز زود باشد که بگوییم در فلان تاریخ اولین «شعر کوتاه» دری سروده شد، چراکه کارهای پراکندهای کم و بیش صورت میگیرد، لیکن هیچیک از این کارها از لحاظ کمی و کیفی در سطحی نیستند که بشود گفت «شعر کوتاه» دری یا نخستین «شعر کوتاه» دری هستند. اما در مورد ترجمة هایکوی ژاپنی به زبان دری باید گفت نخستین بار نمونههایی از ترجمة هایکوی ژاپنی را از حضرت وهریز شنیدم: شب کوتاه تابستان ببین یک قطرة شبنم به پشت کرمک صد پا □□□ طفل بازیگوش در حویلی میدواند چار سوسگ را ماه تابستان... □□□ زندگیاش را او به گرداگرد آویزان پلی پیچاند پیچک وحشی □□□ جنگاور در محاصره بر کلاهخود سنگینش پروانهای نشست (از دستخط مترجم) ● شگردهای «شعر کوتاه» اگر از شگردهای شعر کوتاه صحبت به میان میآید به این معنا نیست که قواعد ثابتی برای آن وجود دارد. بلکه به این مفهوم است که یکسری معیار برای تشخیص این قالب از قالبهای دیگر در نظر گرفته شده است. این معیارها میتوانند فقط به عنوان یک شاخص و علامت عمل کنند. البته همین شاخصها هم تنها در اشعار شاعران «شعر کوتاه» قابل بازیابی است، ورنه هنوز شاعری نیامده است تا آنها را به صفت یک تئوری مورد بررسی و دقت قرار دهد. لذا اگر بخواهیم به علامتهای «شعر کوتاه» دسترسی پیدا کنیم، باید این دو روش را طی نماییم: الف. شعرهای کوتاه را به دقت مطالعه و سه بُعد علامتهای مورد نظر را از آنها استخراج کنیم. ب. تئوریهایی را که در اشعار کلاسیک و جدید مطرح شدهاند به دقت تفحص و از میان آنها چیزهایی را که به درد کارهای ما میخورد بازنویسی کنیم و بعد از آن هرکدام را از منظر تئوریهای ادبی در ترازوی نقد قرار دهیم. ما در این نوشته سعی خواهیم کرد هر دو شیوه را همزمان به کار ببریم و با استفاده از آن علامات، شگردهای روشنی را برای «شعر کوتاه» استخراج نماییم. آنچه در «شعر کوتاه» میتواند به صفت شاخص و علامت یا معیار و شگرد قابل شناخت و توجه باشد اینهاست: ۱) تصویر رضا براهنی در کتاب «طلا در مس» تصویر را چنین تعریف میکند: «تصویر، حلقه زدن دو چیز از دو دنیای متغایر است به وسیلة کلمات در یک نقطه معین.» و «تصویر کلمهای است کلی و جامع و شامل هر نوع تشبیه، هر نوع استعاره هر نوع سمبل و هر نوع اسطوره میشود.» (براهنی، رضا: طلا در مس، چاپ اول، زریاب، تهران، ۱۳۸۰، ص ۱۱۵) همچنان وی از قول ازرا پائوند مینویسد: «تصویر آنچیزی است که گره فکری و عاطفی را در لحظهای از زمان ارائه میدهد.» (همان؛ ص ۱۱۳) یه به نقل از ژان پل سارتر میآورد: «تصویر عبارت از نحوه خاص ظهور یک شیء در شعور انسانی است و یا به طریق اولی تصویر طریقة خاصی است که شعور انسانی به وسیلة آن، یک شیء را به خود ارائه میدهد.» (همان، ص ۱۱۴) مهمترین کاربرد تصویر ایجاد شکل ذهنی حاصل از اشکال خارجی و ذهنی است که خود را در قالب کلمات ارائه مینماید. آنچه در «شعر کوتاه» به عنوان یک شرط قابل درک است این است که در «شعر کوتاه» تصویرها به صورت بسته وارد ذهن شاعر میشود. شاعر میخواهد مفهوم مورد نظر خویش را در یک تصویر کاملاً بسته و پیچیده عرضه بدارد. به این شعر نگاه کنید: رقص ماه در چالة کوچک شتاب اسب مرد تنها (برگرفته از کتاب «یک پنجشنبه بیتو»، رضا آشفته) در این شعر، شاعر چالة کوچکی را که ماه در آن بازی میکند، تصور میکند، سپس اسب خیال را میبیند که میخواهد از آن بگذرد و در این زمان تنهایی خویش را حس میکند. این تصویر بسته از اشکال مختلفی در ذهن شاعر شکل گرفته است. اگر گرههای این تصویر موجز را باز کنیم، به داستان کاملی شباهت مییابد. این هم یک نمونة دیگر: پنجرهای رو به دریا قایقی آواره جزر و مد (همان) اگر گره تصویرهای این شعر را بازگشاییم اینگونه جلوة داستانی مییابد: خانهای کنار دریا. و کسی پشت پنجره ایستاده است. به طرف دریا نگاه میکند. میبیند یک قایق در جزر و مد دریا سرگردان میگردد. «شعر کوتاه» شعر تصویر است. از حرف و پیام در آن خبری نیست. شاعر با ارائه کردن تصویری بسته از آن چهار چیز را اراده میکند: ▪ فشردگی زبان شعر ▪ سرعت ارائه تصویر ▪ طلب کوشش و جستوجو از خواننده برای درک دقیقتر ▪ افزودن عوالم دیگر که توسط خود خواننده ایجاد میگردد. ۲) ایجاز یکی از شاخصها و شگردهای «شعر کوتاه» ایجاز است. ایجاز به مثابه رکن اساسی نقش اولیه خود را ایفا میکند. حتی بسیاری از واژههای ضروری از کار میافتند و کلماتی که مطابق قواعد دستوری باید بیایند دیگر در ساختار شعر حضور ندارند. چنانچه ما این موضوع را در هایکو نیز مشاهده میکنیم: از میان پنجرههای تهی در آسمانخراشهای متروک تنها یک پروانه (سایت تأملات؛ تام برینک، برگردان: حسین شهرابی) اگر بخواهیم آن را به نثر برگردانیم اینگونه میشود: «وقتی از پشت پنجرهها با آسمانخراشهای تهی، میبینم جز یک پروانه در آسمان چیزی دیده نمیشود.» یا: «وقتی از میان پنجرههای تهی میبینم، تنها یک پروانه در آسمانخراشهای متروک زندانی است.» و اگر اندکی شاعرانهترش بسازیم این گونه میشود: از پنجرة تهی چون نگاه میدوزم بر کاخ بلند متروک تنها یک پروانه سرود میسازد آزادی را. در «شعر کوتاه» نیز قضیه همین است. «شعر کوتاه» به همینخاطر (فشردگی) به این نام مسما گردیده است. تماشا کنید: سوسنی تشنه و تنها لای انبوه علفها (سایت همشهری، ۸/ شهریور/ ۱۳۸۴؛ سیدعلی میرافضلی: کتاب گنجشک ناتمام) به این صورت میبینید این شعر در نهایت فشردگی خود قرار دارد. زیرا در «شعر کوتاه» یک طرف شاعر است و طرف دیگر مخاطب. نصف شعر را شاعر میسازد و نصف دیگرش را مخاطب. حتی از آوردن فعل هم صرفنظر میشود. چون ابَرخواننده خود میداند که شاعر چه میخواهد بگوید، لذا شاعر کار فعل را به دوش خواننده میگذارد. به این شعر نگاه کنید: موجهای کوکو تهنشین در تن من جستجوی عشق (برگرفته از کتاب «یک پنجشنبه بی تو» از رضا آشفته) شما در این شعر حتی یک فعل هم نمیبینید. به نظر میرسد نبود فعل باعث زیبایی شعر شده باشد، چه اینکه اگر فعل در مصراعهای فوق آورده میشد طبعاً لطافت فعلی را نمیداشت. ۳) پرهیز از آوردن فعل: از آنجا که «شعر کوتاه»، خود به سه یا چهار سطر ختم میشود، لذا لازم نیست در هر مصراع فعلی آورده شود. آوردن فعل تنها در جایی ضروری است که شعر بدون آن امکان فهم نداشته باشد یا آوردن آن به زیبایی و فرم شعر کمک کند. در غیر آن حذف فعل از محسنات «شعر کوتاه» محسوب میگردد. پرواز بادبادک رویا از بام خانههای تهیدست (سایت همشهری، ۸/ شهریور/ ۱۳۸۴؛ سید میرافضلی: کتاب گنجشک ناتمام) ۴) پرهیز از آوردن قافیه قافیه از اصول اشعار کلاسیک است. هدف از آوردن آن در شعر کلاسیک، کامل ساختن موسیقی شعر است و شاعر به خاطر تأثیرگذاری بیشتر از موسیقی قافیه استفاده میکند. بنابراین در اشعار نو لازم نیست از آن استفاده صورت گیرد. خصوصاً اشعار غیر موزون که از وزن عروضی در آن خبری نیست. کم میآیند واژهها وقت گفتن از تو تولدت مبارک. (وبلاگ راز) ۵) محدودیت سطرها «شعر کوتاه» مثل دوبیتی در سه یا چهار مصراع به پایان میرسد و حداقلِ آن دو مصراع است. البته این به این معنا نیست که نباید از چهار مصراع بالاتر رود. مهم این است که تابع ساختار «شعر کوتاه» باشد. اگر اندکی دقت کنیم خواهیم دید که ساختار درونی «شعر کوتاه» به گونهای است که بیش از چهار سطر را به خود نمیپذیرد. به این شعر نگاه کنید: کیف قدیمی مرا بیاور امّا هرگز با کنجکاوی آن را باز مکن نام، نامهای از تو در آن نیست! (پرویز خائفی؛ مجله بخارا، شماره ۳۷)در این شعر شما با چهار سطر مواجهید. اما آیا این چهار سطر را میشود «شعر کوتاه» نامید؟ به دید این قلم اطلاق «شعر کوتاه» بر آن اندکی دشوار است چرا که هیچگونه شگرد «شعر کوتاه» در آن دیده نمیشود. لیکن این شعر دیگر همین شاعر را ببینید: دخترم به شوخی گفت ـ چند سال عمر میکنی؟ ـ به اندازه نخنخ گیسوان تو بادی شتابناک گیسوانش را برآشفت! (همان) این شعر خاصیتهای فراوان «شعر کوتاه» را در خود دارد، از این جهت میتوان بر آن «شعر کوتاه» اطلاق کرد. ۶) جابهجایی دستوری در «شعر کوتاه» جملهها، صورت دستوری خود را فرو مینهند. فعل به جای آخر جمله معمولاً در آغاز یا وسط آن قرار میگیرد. مانند این شعر: شنا میکند ماهی در آسمان نگاهم آبی است (رضا آشفته؛ همان) که «شنا میکند» در آغاز جمله قرار گرفته است. البته این موضوع به فرم شعر نیز مربوط میشود. ممکن است فرم شعر تقاضا کند که فعل در آخر واقع شود. در چنین صورتی باید فعل در آخر جمله جای خوش نماید. ۷) عینیتگرایی: شعر کوتاه فراتر از اندیشه و محیط ما نیست. چیزی ماورای طبیعت نیست که نتوانیم درکش کنیم. چیزی نیست که در جهان ما یافت نشود یا هیچگاه وجود خارجی نداشته باشد، بلکه همان چیزهایی است که هر روز میبینیم و میشنویم و درک میکنیم. در اطراف ماست، با ما ارتباط دارد و خود را از محیطی که در آنیم پر میکند. اشیایی را که همیشه لمسشان میکنیم سنگ و گل خود میسازد. پس از این منظر یک طریقه آسان است. ببینید: سنجاقک سبز بر بوته رسته از مزار شهدا (همشهری، ۱۵/ شهریور/ ۱۳۸۳، برگرفته از کتاب گنجشک ناتمام از سیدمیرافضلی) واژههای کلیدی «سنجاقک» و «بوته» است. هر دو در محیط ما یافت میشوند. از آسمان هفتم فرونریختهاند. موجوداتی عینیاند. «شعر کوتاه» با موجودات عینی الفت بیشتری دارد؛ چرا که میخواهد با خواننده خود همراه باشد و به طرف او دست مراوده و یاری دراز نماید. ذهن نشین شود و مخاطب را تا منتهای هدف شاعر همراهی کند. ۸) سطوح چندگانه با استفاده از واژههای معناپرور وقتی به شعر برخورد میکنیم، او را نخست در دو چهره میبینیم: یکی چهره بیرون که از پوسته و مواد ظاهری و عناصر صوری شکل یافته است و دیگری چهره درون که از معانی و مفاهیم صورت بسته است. هنگامی که به درون آن مفاهیم مراجعه میکنیم با لایههای چندگانه مواجه میشویم. یک لایه خود را از درک نخستین واژهها به دست میدهد و دیگری از «ایهام»هایی بیرون میآید که در نهانگاه واژهها نهفته است. این لایهها در اشعار کلاسیک یا شعرهای نوکلاسیک تا حدودی محصور در «دو» است ولی در «شعر کوتاه» این لایهها افزایش مییابد. هرچه رابطه کلمات با عناصر و پدیدههای بیرون مورد مطالعه قرار میگیرد، لایههای بیشتری حاصل میگردد. بدین معنا که اگر بخواهیم به مقصود اصلی شاعر راه یابیم باید از هفتخوان مفاهیم واژهها بگذریم. خوان اول: خود واژههاست. خوان دوم مفاهیم نخستین واژهها است. خوان سوم مفاهیمی است که از «ایهام»ها به وجود میآیند و خوانهای بعدی از رابطهسنجی این واژهها با پدیدههای موجود شکل میگیرد. این شعر را نگاه کنید: یکی درخت گل اندر سرای خانه ماست که سروهای چمن پیش قامتش پستند به سرو گفت کسی «میوهای نمیآری؟» جواب داد که: آزادگان تهیدستند (سعدی) در این دو بیت واژهها به صورت آرام کنار هم آرمیدهاند. هر خوانندهای به یک نگاه اجمالی دریافتشان میکند و از آن به مفاهیم اولیه (پستی، آزادگی) دسترسی مییابد. بعد از عبور از این مرحله ممکن است به رابطه «سرو» با زیبایی و تازگی و نازدانگی توجه نماید و این مفاهیم نیز در ذهن خواننده شکل بگیرد. بسیاری از اشعار کلاسیک تا همین سه مرحله پیش میروند، اما «شعر کوتاه» فاصلههای بیشتری را میپیماید: نالههای یک جیرجیرک ماه را در آب میپراکند (برگرفته از کتاب «یک پنجشنبه بی تو» از رضا آشفته) اینجا شاعر بر عنصر «رابطه» تأکید میکند. اشیایی را که در «ذهن اولیه» هیچگونه رابطهای با هم ندارند، در یک کاربرد دقیق، چنان در کنار هم جای میدهد که گویا اعضای یک پیکر هستند. بعد از این همسنجی، مفاهیم بزرگی را به صورت ناخودآگاه بر لوح ذهن مخاطب نازل میکند و او را در جهانی از مفاهیم قرار میدهد. این مفاهیم دیگر از حالت عادی و شخصی خود پا بیرون نهادهاند. صورت جهانی یافته و در مدار جهان به پرواز درآمدهاند. مفاهیمی عمیق و ژرف که زمان و مکان نمیشناسند. ۹) تضادها جهان از تضادها به وجود آمده است و بر همین اساس استوار است. اگر روزی این تضادها ـ که در درون خود محبتهایی را هم دارد ـ بر هم بخورد همهچیز از حالت دویی به وحدت میرسد و صورت خدایی پیدا میکند. شعر کوتاه نیز این چنین است. اگر قصد کنیم که به ریشه برسیم باید به «تضادها» و «محبتها» توجه کنیم. تضادهایی که نخست همدیگر را نفی میکنند و یکی بر ضد دیگری قیام مینماید، اما بعد، اندکی دورتر به اشتیاق همدیگر را در آغوش میکشند: دور میشوی دستهام... □□□ ابرها کف دریای آسمان (سایت سارا شعر) در شعر اول، دور شدن حرکت شتابناکی به پیش است. شخصی دارد میگریزد. اما دست کسی به جانب او نزدیک میشود که میخواهد بگیردش. شدن و شتاب در هر دو مصراع است و هر دو کس میخواهد بدود، لیکن یکی با پا و دیگری با دست . در شعر دوم، در مصراع اول ابرها در آسمان عزم باریدن دارند. شوق و شور لرزان در وجود ابرها پیداست. در مصراع دوم میل باران کف دریا را آسمانی ساخته است. در هر دو، عشق در تلاطم است اما یکی میخواهد ببارد و دیگری میخواهد بارانی شود. یکی سرِ فرود آمدن دارد و دیگری سرِ فراز رفتن. بنابراین میبینید که در هردو شعر تضاد وجود دارد. این تضاد در عین حال که یک صنعت قدیمه است، به شعر کوتاه نیز کمک رسانده تا خودش را با تمام فشردگیاش در چشم و جان خواننده بزند. ۹) بیوزنی شعر کوتاه وزن ندارد اما بیوزن هم نیست. وزن به معنای عروضی آن در شعر کوتاه دیده نمیشود، لیکن از آهنگ و موسیقی درونی سرشار است. البته این یک حکم نیست، بلکه یک استخراج حکمی است. از این جهت ممکن است بعضی برای شعر کوتاه هم وزنی دست و پا کنند. اینکه چگونه میتوان در سه سطر یک وزن مشخص را تکرار کرد، جای تأمل و دقت دارد. زیرا وزن عروضی اقلاً از دو رکن تشکیل مییابد. آیا میشود در سه سطر که هرکدام آنها با یک یا دو کلمه ساخته شدهاند، این وزن دو رکنی را تکرار کرد؟ باید بسیار زیرک و هوشیار بود. ۱۰) استفاده از حشرات طبیعت اساس شعر را میسازد. شعر پویایی و سرزندگیاش را از طبیعت میگیرد. گل و گیاه، ماه و خورشید، آب و دریا و دیگر عناصر طبیعت بیشتر از هرچیز دیگر در اشعار شاعران استفاده شده است. در شعر کوتاه حشراتی مثل کرم شبتاب، مگس، جیرجیرک، سوسک، و ... جایگاه خاصی دارند. چنانچه در هایکوهای ژاپنی نیز چنین چیزهایی دیده میشود: همه تعجب کردیم وقتی برق را خاموش کردیم و مگس هنوز میدرخشید (سایت تأملات؛ تام برینک، ترجمه حسین شهرابی) استفاده از این نمادها ناشی از ارتباط انسان و جامعه با این نوع از طبیعتِ زنده و جاندار است. مثلاً در ژاپن استفاده از قورباغه در شعر امری معمول است، در حالیکه در کشور ما استفاده از آن غیر عادی تلقی میگردد. نگاه ارزشی هر جامعه با جامعه دیگر تفاوت دارد؛ از اینرو ما میتوانیم به جای قورباغه از حشرات دیگری در شعر بهره ببریم. هر حشرهای که کم و بیش با آنها سر و کار داریم مثل موریانه، کرم شبتاب، جیرجیرک و... میتوانند در شعرهای کوتاه جایی برای خویش اشغال نمایند. به این نمونهها نگاه کنید: زنجرهها نمردهاند در این محله ساکت آه! (رضا آشفته؛ «یک پنجشنبه بی تو») نالههای یک جیرجیرک ماه را در آب میپراکند (همان) ۱۱) شروع زنده برای شروع شعر قاعده مشخصی وجود ندارد. همین که الهام و شهودی صورت گیرد، میتواند نقطه آغاز شعر محسوب شود. برخی، از زمان آغاز شعر به «لحظه شاعرانه» و یا «حال شاعرانه» تعبیر کردهاند. با دریافت این لحظه، انسان میتواند نخستین شعر را پدید آورد و شعر ناب محصول چنین لحظهای است. شاعری که از تجربههای کافی برخوردار باشد با حضور الهام در وجود خود، دیگر منتظر چیزی نمیماند و شروع میکند به سرودن. اما در عین حال میتوان گفت در شعر کوتاه اگر از شیء، خصوصاً شیء جاندار، برای شروع جسمانی شعر استفاده شود، شعر زندگی و حیات میگیرد. مثلاً این شعر با «گلابی» آغاز شده است. همین که لفظ «گلابی» را میشنویم یا میبینیم تمام حواس ما به جانب آن کشیده میشود: گلابی! آویز نشو از درخت افتادنت نزدیک است (همان) ۱۲) طبیعتگرایی تذکر رفت که شعر بر اساس طبیعت استوار است. حال اگر بخواهیم میان شعر کوتاه و اشعار دیگر ممیزی قایل شویم، باید بگوییم یکی از این موارد تمایز گرایش طبیعت است، چراکه طبیعت در شعر کوتاه زندهتر از طبیعت در اشعار دیگر است. در شعر کوتاه فرصت پرواز کمتری وجود دارد، لذا برخورد شاعر با آن نیز گویاتر و زندهتر است. این دو شعر را مقایسه کنید: آب آغاز بشر را میداند یک تکسلولی (همان) یک قطره مرگ عطر عمودی از یک مرد وقتی که باز میگردد یک قطره زن در دام استخوان میاندازد آنجا تن از کدام تفاوت بالا میرود که در حریم خواهش مرگ ترسیم بهتری دارد (یدالله رؤیایی) میان این دو شعر تفاوت فاحشی وجود دارد. هرکدام از لحاظ ساختار، شکل مشخص خود را دارد. شعر دوم با وجود اینکه از مرگ سخن گفته است، به زندگی آغازین بشر نیز اشاره دارد. اما اشاره این با بیان شعر نخست کاملاً متفاوت است. شعر نخست با دو واژه «آب» و «تکسلولی» تمام معنای خویش را به تصویر کشیده است در حالی که در شعر دوم همین مفهوم با زبانی متفکرانه شرح داده شده است. ۱۳) حضور فصل فصل همان زمان است به علاوه چیزی دیگر. فصل از این جهت که زمان است «جنس» است، اما از این جهت که «فصل» است، بهعلاوهای هم دارد. این قید، چیزی است که او را از دیگر زمانها جدا میکند و از اینرو نامش را «فصل» گذاشتهاند تا میان خود و زمانِ دیگری فاصله شود. آنچه او را فصل میسازد، عوارضی است که از بیرون بر وجود او نهاده شده است. مثل سرما و گرما، مثل باد و باران که عناصر اصلی فصلهای چهارگانه به شمار میروند. پس اگر بخواهیم هر فصل را تعریف کنیم و یا آن را بشناسیم، باید با عوامل ممیز آن آشنا شویم. شعر یکی از امنترین لانههای فصلها است. هیچ شعری را نمیتوان یافت که فصلها در آن راه نجسته باشند؛ چراکه از یکسو فصل بهعنوان جزئی از زمان، در ذات شعر قرار دارد و از جانب دیگر چون همیشه در چهره طبیعت قابل تعریف است و طبیعت نیز مایه اصلی شعر محسوب میگردد، لذا در پیوندی ارگانیک با آن قرار میگیرد. اما ترجمه شعر کوتاه به فصل رنگ بیشتری دارد؛ بدین معنا که شعر کوتاه چون در مسیر بسیار باریک و کوتاهی راه میرود، باید نیروی درونی و فیزیکی خود را نیز آنچنان از فصلها و عوامل سازنده آنها سرشار سازد که غیر آن فکر نشود. پس تفاوتی که شعر کوتاه با اشعار دیگر دارد در این است که در شعر کوتاه، چیزی از بیرون نیز آن را جانب خود میکشاند. شاعر هم در تلاش است تا در یک زمان کوتاه، با استفاده از فصل، مایه لذت و جاذبیت آن را دو چندان سازد: و به نیمشب صدای خندهات میآمد پنجره را گشودم برف میبارید (فلکی محمود؛ کتاب ترانک) «شب» همان زمان است، اما «برف» زمان نیست؛ چیزی است که زمان را نشان میدهد. به نظر میرسد حضور برف رنگ بیشتری به حضور زمان در این شعر داده است. زیرا واژه برف علاوه بر این که زمان را نشان میدهد چیز علاوهای هم به خواننده منتقل میکند و آن سرما و سوزندگی است. یا این شعر: ناگاه چراغی شب را زدود: عطر شکوفههای نارنج پیدا بود چراغ و شب دو واژهاند که همیشه تکرار شدهاند و دیگر خاصیت جذّابیت خود را کنار نهادهاند. لیکن شکوفههای نارنج اینگونه نیست و هنوز تازگی و طراوت دارد و با شنیدن و دیدن آن، شنونده و خواننده به سُکر و تپش میافتد. حضور غیرمستقیم فصل در شعر کوتاه، میتواند کارامدیهای فراوانی هم داشته باشد. از جمله رنگآمیزی، حسیسازی، تشخصبخشی، انتقال سریع و... ۱۴) سرعت شعر کوتاه شعر سرعت است. شعری است که هیچگاه توقف ندارد. زمان را در چنگ خود میفشارد و با قدرت مغناطیسی آن را در مینوردد. شعر کوتاه فرصت را از کلمه میگیرد و در یک چشم بر هم زدن زمان در اختیار خواننده قرار میدهد. حتی جایی برای درنگ هم نمیگذارد و تنها یک معبر برای تنفس باقی میگذارد تا خواننده از آن درگذرد و در جهانی از معانی خلوت کند: باران بهار نجوای تو در سکوت شیرین حیاط (سیدعلی میرافضلی، کتاب گنجشک ناتمام؛ همشهری ۱۵/ شهریور/ ۱۳۸۳) هر کلمه در این شعر یک پل است. پلی که باید خواننده به سرعت از آن بگذرد. آن هم چنان سریع که رابطه آنها از هم نگسلد. اگر اندکی توقف کند به دست آوردن یکی باعث از دست دادن دیگری خواهد شد. از این جهت گفتهاند شعر کوتاه تنها با یک نفس خوانده میشود. ۱۵) پایان در سکوت شعر کوتاه ممکن است با فعل آغاز شود، اما پایان آن در سکوت است. شعر در نقطهای به پایان میرسد که شاعر باید سکوت کند. سکوت شاعر به این معنا نیست که همهچیز خاتمه یافته، بلکه او میخواهد وظیفه بعدی را به دوش خواننده بگذارد. خواننده است که ردپای شاعر را تعقیب میکند و مفهوم را از شاعر تحویل میگیرد و خود جای او میاندیشد. اینجاست که پیامبرانگی شاعر معنا پیدا میکند. البته این سکوت ممکن است در وسط شعر نیز تکرار شده باشد، ولی سکوت در آنجا به معنای دعوت به اندیشیدن است. برخلاف سکوتِ آخر کلام که شاعر وظیفه خویش را انجامیافته تلقی میکند. ● نتایجی که از این مقال میگیریم به این شرح است: ▪ شعر کوتاه هنوز به پایهای نرسیده است که تعریف جامع و مانعی از آن صورت گیرد. ▪ در عین حال ویژگیهای صوری و دورنیی وجود دارد که میتوان به وسیله آنها شعر کوتاه را از غیر آن تفکیک کرد. ▪ این ویژگیها اختصاص به شعر کوتاه ندارد و در قالبهای دیگر هم دیده میشود، لیکن در بررسی شعر کوتاه، بهعنوان یک شاخص قابل طرح است. |
محمود جعفری |
سلام دوست عزیز
اگه اهل رقابت هستی بیا!
اگه فک میکنی استعداد تو خوانندگی داری بیا و مسابقه بده و جایزه بگیر.
ما یه سایت طراحی کردیم و قصد داریم توش کلی مسابقه با کلی جایزه قرار بدیم، فعلا هم مسابقه¬ی خوانندگی رو راه اندازی کردیم.
اگه تو خوانندگی استعداد داری، این شانس بزرگ رو از دست نده و اگه نداری هم لطفا به سایتمون سر بزن و ما رو از پیشنهاداتت محروم نساز.
راستی ما تا مدت محدودی تخفیفم داریم و اگه دوستاتو خبر کنی هم تخفیفا رو گرفتی هم تو گروه دوستات میتونی مسابقه بدی.
امیدوارم واسه دادن جواب سلامم که شده به سایت ما بیای*
http://ontalent.mihanblog.com/
آدرس ایمیل ما:
singer.talent94@gmail.com
تازه میتونی برای بیشتر دیده شدن تبلیغتو با یه قیمت خیلی نا چیز در سایت ما بدی
اگرم با تبادل لوگو یا تبادل لینک موافق بودی پیام بگذار
لطفا شرکت در نظرسنجی را فراموش نکنید
نظر من درباره مطلبت:
رنگ متن رو عوض کنید لطفا
خداحافظ
ایشاالله که باز مسیرمون به هم بخوره!