بخند تا سحر شود پر از طلوع دلگشا
سپیده سر برآورد ز مشرق امیدها
همای مهر پر کشد در آسمان دوستی
زمانهای دگر شود، زمان اوج و اعتلا
بهار عشق بردمد، نهال شوق بر دهد
امید غنچه واکند، شود جوانه جانفزا
تو از کدام گلشنی که چون شکوفه میدهی
پر از بنفشه میکنی دل خزاننشسته را؟
تو از کدام کوکبی که چون طلوع میکنی
شب سیه شود پر از ستارههای رهنما؟
همیشه سبز و تازهای، شکفته و معطری
نسیم پرطراوتی که میدهد به گل صفا
نگاهت آفتاب تابناک مهربانی است
امیدوار میکند دل گرفتهی مرا
تبسم صداقتی، ترنم رفاقتی
ترانهی حقیقتی، سرود روشنت رسا
درخشش محبتی، فروزش مودتی
فروغبخش الفتی، سنای صبح مهرسا
تو مرهمی و التیام زخمهای قلب من
نوازشت دهد نگاه دردمند را شفا
سیاهی فراق را بیا و شعلهور بساز
در آتش عطوفتت بسوز جان هجر را
دلم از این شب خموش خسته و ملول شد
تو از افق طلوع کن، ز شرق آرزو برآ