(یک)
باز آمده به قصد درو پاییز
با داس زرد وحشی خون بارش
بنگر به خشم چهرۀ تاتارش
(دو)
پاییز جان خوش آمدی اما به باغ من
برگی برای هدیه به گلخانۀ تو نیست
هر چار فصل باغ من از زندگی تهی است
(سه)
ما خواب ماهی های قرمز را
در تنگ های تشنه آشفتیم
با ماهیان از آبی موّاج ِ اقیانوس ها گفتیم