در انهدام واژه ی آزادی
ای کاش در کنار ِ تو می ماندم
وقتی به پای مرگ نیفتادی
تهران گرفته حال و هوایم را
تهران به مقصدی که نمی باید
آن مرد توی جادّه ی بارانی
یک روز پشت ِ پنجره می آید
از باد و خون و دود گذشتی و
از ابرهای فاجعه فارغ شو
در خانه خانه خانه ی سیمانی
مثل ِ فروغ یکسره عاشق شو
چشم ِ غزل ترانه ی باران است
ابری گرفته حال و هوایش را
خورشید شو بتاب بر این رخوت
بشنو تو چکه چکه صدایش را
اسطوره ای کنار ِ سکوت و شعر
اسطوره ای که مثل ِ خودش دریاست
در من تعهدی ست به این مصرع:
مهدی همیشه نام ِ تو پا برجاست
...
هرگز نمیرد آنکه دلش دریاست