ماهیخوار
برکه بیمار نشد
گر چه یک بوتیمار
خنده ی ماهی ی سرخی را بلعید
وَ برد.
باز هم ماهی ها
تخم خواهند گذاشت
برکه خواهد خندید
باز هم خواهی دید
که چه شبهای دراز
بستر روشن این برکه ی صاف
خوابگاه ماه است
گر چه یک بوتیمار
باز هم در راه است..!!
التماس
روزی از غبار راه می رسم
دسته گل به دست
مست مست مست
شعر ریزد از لبم
شعر نه، حقیقتی که هست..
می رسم ز راه و باز
با سلام تازه ای
آن نگاه پر غرور کهنه را
غرق یاس می کنم
پرپرش نکن دوباره خوب من!
التماس می کنم.
سلام جناب جاوید خان
خوش آمدید
شعر دوتان قشنگ بود و خواندنی
اولی کمی رک بود و شعاری
باز هم خوشحال می شویم از شما شعر بخوانیم