سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

پاسخ، به پاسخ /سعید سلطانی طارمی



مکرر گفته می شود و از سوی مخالفان و گاهی موافقان دل به دوجای شعر نیمایی بر آن پای‌فشرده می‌شود که : شاعران نیمایی نیما را نفهمیدند. هیچیک از شاعران نیمایی به نیما نزدیک نشدند. تنها شاعر نیمایی، خود نیماست.
این ادعا ها داستان‌هایی قدیمی هستند و بر نظریه‌ای کهن تر از خود نیما اتکا دارند که معتقد است برای رد نظریه‌ای، بدعتی، دینی، واضع را تقدیس کنید تا بشود موضوع را منتفی کرد. نظریه را تقدیس کنید تا بشود پیروانش را به نافهمی و نادانی متهم کرد. و به این ترتیب واضع و نظریه را می‌شود زراندود کرد و گذاشت روی تاقچه و حربه‌ی تجهیل و تکفیر در دست به نگهبانی آن همت گماشت.
آیا ممکن است مخالفان یک فکر یا روش یا ساختار همان مدافعان آن باشند؟ آیا ممکن است با رد و طرد پیروان یک نظریه یا روش یا مکتب، مروج و مدافع آن بود؟
پاسخ این پرسش‌ها معلوم است. اما پرسش‌های اصلی در واقع این‌هاست که: ممکن است بین نظر و عمل تفاوت باشد؟ بله. ممکن است بین پیروان یک نظریه و روش و مکتب در فهم و اجرای آن اختلاف باشد؟ بله. ممکن است بین آنچه که نظریه پرداز می‌گوید و آنچه که تک تک پیروان تفسیر و عمل می‌کنند تفاوت باشد؟ بله. آیا این تفاوت‌ها مبنای درستی است برای تجهیل و تکفیر پیروان یک نظریه یا مکتب یا روش؟ شاید پاسخ این پرسش تنها گزاره‌ای باشد که در جزمیت و قطعیت بتواند با گزاره‌ی «همه چیز نسبی است» رقابت کند.
بیایید جمله‌ی النظافت من الایمان را مورد توجه قرار دهیم. آنچه مسلم است، این است که همه معتقدند باید نظیف بود. ولی آیا نظیف بودن از نظر معتقدان و پیروان آن حدود واحدی دارد؟ آیا ممکن است در هر شرایطی در چارچوب آن حدود جازم آن را به کار بست؟ آیا نمیتوان خارج از تاریخ و جغرافیا ایستاد و گفت مسلمانان آن‌چنان که اسلام توصیه می‌کند این حدیث را درک نکرده‌اند؟ اگر کسی با تکیه بر این حدیث مسلمانی را که پاهایش بو می‌دهد یا دندانهایش زرد است یا لباسش چرک و مندرس است از دایره‌ی مسلمانی براند حق خواهد داشت؟
بی‌تردید ممکنات و محالات که متکی بر شرایط اقتصادی ، اجتماعی ،تاریخی ، جغرافیایی است در کیفیت عمل به آن مؤثر خواهند بود. از این جهت  هر مسلمانی در دایره‌ی ممکنات مادی و ذهنی خود آن را به کار خواهد بست و محدودیت افراد در عمل به آن، آنان را از دایره‌ی مسلمانی طرد نخواهد کرد.
می‌خواهم بگویم که تفاوت ذهن و عین، نظر و عمل از کجا ناشی می‌شود. ذهن امری کلی صادر می‌کند و ممکنات و محالاتی که ناشی از واقعیت بیرونی است در آن لحاظ نمیشود. ذهن می‌گوید النظافت من الایمان. در این جمله کیفیت فهم و اجرای آن مثلا در کویر و لب کارون لحاظ نشده. بدیهی‌ست که فهم کویرنشین از نظافت اگر هم با لب کارون نشین یکی باشد عمل آنان به این توصیه یا فرمان به تبعیت ممکنات متفاوت خواهد بود.
در باره‌ی نظر‌ها و نظریه‌های نیما یوشیج هم چنین است. اما کار مخالفان در جمع عوام یادآور  نوشتن و کشیدن مار است.
اما آنچه را که نیما یوشیج انجام داد دست کم در دو عرصه می‌توان بررسی کرد.
الف: نوآوری در قالب یا صورت بیرونی شعر فارسی. کار نیما در این عرصه در واقع افزودن قالبی به قالب‌های شعر فارسی است. در قالبی که نیما ابداع و ارائه کرد گرچه نشانه‌های آشکاری هست در این که دیگرانی هم پیش از او به آن رسیده یا دست کم نزدیک شده‌بودند- وزن‌آرایی و قافیه‌بندی سنتی شعر فارسی طرد شد در حالیکه نظام هجایی عروض فارسی دست نخورده حفظ گشت. خود این، حادثه‌ی مهمی بود و بر اختیارات شاعر از جهاتی افزود و او را از تسلط بی‌چون و چرای قافیه نجات داد
نخستین شعری که نیما در این قالب ساخت ققنوس است که درسال 1316  سروده و منتشر شد. از آن تاریخ هرکسی که در این شکل، شعری سروده است در قالب نیمایی ست. ادعاها و اداهای هیچ پیامبر مدرن و سوپرمدرن و پست مدرنی هم حقیقت را تغییر نخواهد داد. این یک قالب است که محدویت محتوایی هم ندارد. از حماسه تا تغزل از مدح تا رثا از سیاست تا روانشناسی در چارچوب آن عرضه شده و کسی هم خوشبختانه نگفته که این محتوا نباید اینجا باشد یا از نیما نقل نشده که حماسه یا تغزل یا... نباید در این قالب عرضه شود.
ب: نوآوری در شکل درونی یا فرم شعر. کار دیگری که نیما کرد آن است که برای اولین بار در زبان فارسی، شعری ارائه داد که دارای ساختار عمودی بود یعنی شعر را تافته‌ای در هم‌بافته و یک پارچه دید و ارائه کرد. پیش از آن شعر فارسی فاقد ساختار عمودی ارگانیک بود. از این جهت شعر نیمایی ناگزیر است از آغاز تا پایان روابط ضروری اجزا را حفظ و رعایت کند. این کار هم با ققنوس آغاز شد. بدعت اصلی نیما این است که به شاعر فارسی زبان یاد داد که شعر و جهان را یک پارچه و کلی ببیند که اجزای آن در یک ارتباط مقدر همخوانی دارد. قدرت و ضعف اصلی شاعران هم در خلق جهان شعری یک پارچه، در هم تنیده و انداموار بروز می‌کند.
ج: بدعت دیگری که نیما انجام داد و فرع آن دو بدعت پیش‌گفته، است ایجاد و ترویج شعر نمادین یا سمبولیک در زبان فارسی است. مکتب‌های هنری ابزاری هستند برای بیان  شیوه‌ی نگرش و تفسیر جهان یا هرچیزی که مورد علاقه‌ی هنرمند است. از قبیل طرد همه‌ی وجوه انسانی از هنر، یا ستایش انسان به عنوان تکامل‌یافته‌ترین پدیده‌ی زیبایی‌شناختی جهان خلقت.
در شعر نمادین، همان‌طور که شناخت و کشف نمادها درک فکر و محتوا‌ی اثر را ممکن می‌سازند روابط ساختاری اجزا را هم دیکته می‌کنند. مثلا اگر نماد مرکزی شعر زمستان است تمامی روابط ساختاری، مفردات ، تصاویر و آرایه‌ها تابعی از آن باید باشند نه لزوما از جنس آن.
اما چیزی که بسیار اهمیت دارد و تمام سؤتفاهمات و تفهیمات از آن ناشی می‌شود آن است نیما پرستان دوآتشه و نیما ستیزان چرب‌زبان یا به قول خود نیما چربدست معتقدند که کسی که در قالب نیمایی شعر می‌گوید باید به نگاه نیما برسد. نگاه نیما مدرن و آوانگارد و هزار چیز دیگر بود ولی کسانی که ادعای پیروی از او دارند به فضای او نزدیک هم نشده‌اند.
دوستان توجه نمی‌کنند که نگاه و دید نه تنها هنرمندان، غیرهنرمندان هم تابعی‌است از اوضاع روانی و سیستم عصبی و میزان آگاهی و دانایی آنها. اخیرا اعلام شده که ونگوگ دچار نوعی عارضه در بینایی بوده و اشیاء را به شکلی که کشیده می‌دیده‌است. یعنی اگر آن عارضه نبود به احتمال قریب به یقین او فاقد این نگاه به جهان هستی بود. ممکن بود که همچنان نقاش بزرگی باشد ولی جهان را این‌گونه عرضه نمی‌کرد که کرده‌است.دیگر همان طور که گفتیم نگاه آدمی تابعی است از شکل و شمایل آگاهی‌ها و تمایلاتش در تنظیم و بیان مفاهیم. نیما شاعری سمبولیست بود و روابط ساختاری شعرش  تابعی بود از نماد‌هایی که در شعرش ظاهر می‌شدند. علاوه برآن با تکیه بر یادداشت‌های روزانه‌اش می‌توان اثبات کرد که او فردی بوده با ذهنی پیچیده ، وهمی و اعصابی بسیار تحریک پذیر . این فردیت وهمی ، بدبین و دشواراندیش او را حتی در روابطش با کلمات هم می‌بینیم. وقتی نگاه سمبولیستیک او را بر این زیر ساخت‌ها سوار کنیم چیزی غیر از آن که از نیما می‌بینیم به دست نخواهیم آورد. او هم مثل دیگران فردیت خودرا در هنرش عرضه می‌کند در جاهایی بسیار هم هنرمندانه عرضه می‌کند. می‌دانیم که ونگوگ، کافکا، پروست و... هزار عیب در جسم و روحشان داشتند و همان هزار عیب بر شکل شخصیت‌هنریشان  تاثیر گذاشته و آنان را متفاوت کرده‌است از دیگران، و سبب شیفتگی کسانی و رمیدن دیگران شده است. در چنین حالی چگونه می‌شود از یک شاعر خوش‌بین و رمانتیک انتظار داشت که جهان شعرش با جهان نیما نزدیک باشد؟ آنچه که نیما در مرغ آمین می‌گوید و می‌خواهد به صورت مکرر به وسیله‌ی شاعران بعد از او گفته و خواسته شده است. ولی هرکدام با روش و نگاه خودشان.
در میان کسانی که به شاعر نیمایی معروف هستند نمادگرای تمام‌عیاری وجود ندارد که خود به شخصه جهان نمادهای خود را داشته باشد. تنها اخوان ثالث و بعد از او فروغ در بخشی از تولدی دیگر و ایمان بیاوریم...، کمی هم شاملو. [سپهری را جای دیگر باید دید. کار او بیشتر همان تمثیل‌گرایی شاعران عارف است] اخوان نمادهایش را از منبعی جدا از نیما برداشت می‌کند در نتیجه جهان نمادهای خود را دارد که بعد از درحیاط کوچک پاییز در زندان از تک و تا می‌افتد. فروغ در چند شعر از جمله ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد متکی برنماد‌های شخصی است شاملو جهان خاصی در نمادهایش ندارد او نماد‌های نیما را عاریه می‌کند و برخی از آنها را به اوج می‌رساند. در عین حال در آثار همه‌ی شاعران بعد از نیما حتی غزلسرا ها هم به خورده نمادهایی برخورد می‌کنیم که عمدتا از دنیای نیما عاریه شده‌اند.
اما هیچ‌یک از این سه شاعر که نام بردیم در درون سلیقه‌ی شعری و نگاه نیما اسیر نشدند دنیای خودرا ساختند چرا که هریک جسم ، جان ، نظام ذهنی، سیستم عصبی،آگاهی و دانایی دیگری داشتند.  
در نتیجه بیشتر شاعرانی که به نیمایی شهرت یافتند نمادگرا نبودند. از اولش هم قرار نبود نمادگرا باشند. و الا نباید نیما در باره‌ی شعر سایه و نصرت سخنان تاییدآمیزی می‌گفت. او می‌دید که فضای سیاسی و اجتماعی باز بعد از سقوط رضاخان اجازه نمی‌دهد که شاعران به پستوی نمادها بخزند. وانگهی بخش بزرگی از شاعرانی که به پیروی از نیما پرداختند در جهان شعری دیگری شکل گرفته‌بودند. گروهی از آنان کاملا رمانتیک بودند نظیر نادرپور، مشیری ، سایه و فروغ گروهی هم شاعران سیاسی بودند که در حدفاصل نیما و خانلری شکل گرفته بودند نظیر کسرایی، شاملو و باز هم فروغ. اخوان هم که تکلیف خود را داشت و آمده بود که قصیده‌گویی به شیوه‌ی احمد بن قوص بن احمد را به شاعران تهرانی بیاموزد. همه‌ی اینان دست کم در دوره‌ی مهمی از زندگی خود در قالب نیمایی شاعری کردند و به حفظ ساختار عمودی و ارگانیک شعر  تن دادند. در نتیجه نیمایی بودند ولی نماد‌گرا به مفهومی که نیما و در دوره‌ای اخوان بود نبودند. در حالی که شعر آنان اجتماعی و سیاسی و آغشته به خرده‌نمادهایی از جهان نیما بود و مسائل زمان خود را مطرح می‌کرد.
اصولا دنیای شاعران رمانتیک و سمبولیست و سو‌رئالیست و... ربطی به هم ندارد. اگر آنان را وادار کنیم حتی در باره‌ی حسی واحد توضیحی به نثر ارائه کنند تردید نکنید که توصیف و توضیح آنان چنان دور از هم خواهد بود که گویی هریک در باره‌ی امری کاملا متفاوت سخن می‌گویند.
در نتیجه گفتن این که شاعران نیمایی نیما را نفهمیدند. نیما نگاه مدرنی به جهان دارد که پیروان درک نکردند و... تعارفات نابه‌جا حتی دشمنانه‌ای است که مخالفان نیما پشت آن‌ها پنهان می‌شوند تا ریشه‌ی کار او را خشکانده و تاکسی‌درمی شعر او را در موزه‌ها به نمایش بگذارند.
تذکر این نکته شاید راهگشا باشد که شعر فرمال و انداموار در جهت گسست از سنت‌ بود در زبان فارسی. چرا که شعر کلاسیک فارسی فاقد ساختار عمودی ارگانیک است و سنت‌های آن بر استقلال مفهومی و ساختار افقی ابیات تاکید می‌کرد. شعر مقلد مطبوعاتی امروز که تاکید دارد از سنت‌ها گسسته‌است و شعری فاقد ساختار عمودی ارائه می‌کند در زبان فارسی، در عین تقلید از منابع خارجی، سنت‌گرایی می‌کند.   
                                                                                               15/7/94
 
    

   
   

نظرات 5 + ارسال نظر
س.س.طارمی پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 15:51

با سپاس از همه ی دوستان. در باره ی این موضوع در مقاله ی مفصلی که در شماره ی جدید مجله ی برگ هنر منتشر شده بحث کرده ام و تمام مسائل ساختا ری شعر نیمایی را با نمونه و سند بررسی کرده ام.
در هر حال من از هپه سپاسگزارم دوستانی که تائید می کنند نگارنده را به مسؤلیت پذیری بیشتر فرا می خوانند و دوستانی که مخالفت می کنند به دقت و هشیاری... هر دو از نظر من فرصت مغتنمی ست

فریبرز سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 22:56

جناب طارمی
مقاله در عین اختصار بسیار آموزنده است. مباحث فشردۀ مطرح شده هم برای کسانی که می خواهند شعر نیمایی و شعر نیما را بشناسند راهگشا و در عین حال نیازمند پرداخت بازتر و گسترده ای است. برعکس نظر دوست عزیزمان آقای توکل نکتۀ گنگی به نظرم نرسید. شاید اگر کمی بیشتر به موضوعات مطرح شده پرداخته می شد، چنین تصوری برای دوست عزیزمان پیش نمی آمد. بد نمی نمود اگر کمی در مورد ساختار عمودی و افقی شعر موضوع را بازتر، و یا در مواردی منابعی را ذکر می کردید، مثل اشاره به ونگوگ. در هر حال ممنون.

توکل شنبه 9 آبان 1394 ساعت 08:21

سلام

یک مقدار نوشته تان گنگ بود و روان نبود.من فکر می کنم منظورتان این بود که این قدر مطلق نگر نباشیم و به همه جنبه تقدس ندهیم تا بعدا در دفاع از او کم نیاوریم.و همه شرایط ایجاب نمی کند که دقیقا آنی بشویم که ادعایش را داریم.
تا این جا بنده موافقم و هم نظرم با شما

راثی پور جمعه 1 آبان 1394 ساعت 19:20

به همین دلیل وجود تفاوتها در اثار شاگرادن نیما امری کاملا طبیعی است و این ادعا که هیچ کدام به زبان نیما نرسیدند و راز کار نیما را نفهمیدند وجاهت ندارد چون به نظر من نیما اولین کسی بود که شعر را کاملا شخصی و وابسته به زاویه دید سراینده کرد.اصلا وجه افتراق شعر نیمائی از شعر کلاسیک و سپید همین تفرد و تشخص اوست. دلیل حرف من بسیاری از اشعاریست که در دیوانهای شعرای متقدم جا گرفته اما به همت مصححین متون ادبی فهمیده می شود که مال شاعر دیگری بوده چون بهر حال این اشعار با فرمول خاص و یک تعداد کلمات مشخص سروده می شود چه سبک هندی باشد یا خراسانی مگر اینکه سراینده شاعری طراز والا چون انوری و سعدی و.... باشد.
ما وارث تقریبا 80 سال شعر نیمائی هستیم که هر کدام از پیروان ارجمندش به فراخور درک و توانائی هایشان چیزی به این دنیای پر رمز و راز افزوده اند و هنوز هم این راه رفتنی ست.در همین سیولیشه کوچک خودمان زبان هیچ کدام از شعرهای دوستان از شما واستاد شاکری یکتا و جناب عاطف راد تا بنده حقیر و جناب اقامجیدی و بیلوردی و .. شبیه به هم نیست.
نفس این تفاوتها نه تنها عیب نیست بلکه حسن است و امتیاز

راثی پور جمعه 1 آبان 1394 ساعت 19:19

سلام و عرض ادب خدمت جناب سلطانی طارمی.
مثل دیگر نوشته هایتان مطلب موجز و مفیدی بود و از دو بخش تشکیل شده بود.اول با ایجاد تردید در اینکه هر طرفداری الزامی منتهی به تقویت چیزی نمی شود و ای بسا طرفداران متعصب و عنود که ممکن است چهره ای نازیبا از آنچه به آن اعتقاد دارند ارائه دهند.مثلا در همین تبریز ما گروهی از جوانان بودند که خود را طرفدار شاعر فقید منزوی جا می زدند ولی تنها بعضی رفتارهای نادرست ایشان را فرا گرفته بودند. شاید به همین علت بود که در فرصت هائی که برایم میسر بود هرگز راغب به ملاقات این شاعر فقید نشدم.
مسئله دوم توضیح در مورد فرم و ویژگی های سمبلیک و اینکه از پیروان نیما تا چه حد توانستند به زبان ایشان نزدیک شوند.قطعا با توجه به تفاوتهای خلقی و خُلقی و سرشتی در هر اثر ادبی تفاوتهائی وجود خواهد داشت.یاد استاد گرامی روان شناسی ما- دکتر سرندی - به خیر که می گفت می توان از کلماتی که فرد به کار می برد به شخصیت او پی برد و مثال می زد که در ایام عزاداری محرم شاهد قمه زنی بوده و فردی را می بیند که بشدت در این کار افراط می کند . یکی از تما شا گران که تیپ را ننده داشت به استاد ما می گوید: این طور که این آقا قمه می زند مثل اینکه یک سر یدکی هم دارد.دکتر سرندی به ما می گفت که همین راننده بودن سبب شده است که به جای مترادف ها گوینده سراغ یدکی برود .

ادامه دارد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد