شب کرمانشاه
شب از کرانه ی کرمانشاه
عبور داشت به کندی
و پشت پنجره کاج بلند می چسباند
لبان عاشق خود را به شیشه، گاه به گاه.
□
و ماه می غلتید
به روی بستر تنهائیم.
شب بلند تماشایی
بلیغ و ساده به جریان بود
شب طراوت طوفان پاک کرمانشاه
شب تلاطم آبی، شب تلاطم سبز
شب تلاطم ماه.
□
شب عبور شهاب از کنار پنجره، تند
شب ستاره و نرگس
شب همیشگی انتظار نادلخواه.
□
شب از کرانه ی کرمانشاه
به ناز و اعزاز
عبور داشت
و روی آینه های کمد
دو نقش سادة من بود و عکس تنهایی
و پشت پنجره، کم کم
شبیه پولک ماهی
ترانه یخ می بست.
□
اطاق کوچک من بوی خستگی داشت
و بوی آینه و راه.
کرج -1372
ترن
ترن که پنجرههایش بنفش و نارنجی بود
گذشت از وسط عطر پامچالِ بهاری
تونل به ناگاه
درون کشیدش و از دیده دور کردش
صدای بوقش پیچید :
بووووووووووق !
□
درون راهروش، راهپو
تمام گلدانها را
شمیم عطر لطیفی گرفت
تونل اگر چه مشکی، ولی ز عطر لطیفی عمیق پر بود.
و رستوران قطار
چنانکه باید
پر از ترانه ی خاموش جفتهای نجیب
پر از سکوتِ تماشائی
پر از غرابتِ آغازِ آشنایی ها.
□
ترن که پنجرههایش بنفش و نارنجی بود
گذشت از تونل و سر به ناز بیرون کرد
به سوی آبی و سرخ و سپید و سبزِ افق
به ذوق بال کشید :
صدای بوقش پیچید :
بووووووووووق!