فکر کردم در باز است.
و تو در آینه موهایت را می بافی
دستهایت سرگرماند
و دهانت گل مریم می خواند
فکر کردم در باز است
و تو با توری سیسالگیات
پشت آن ناز گریزان و گران پنهانی
من فقط باید داخل میگشتم
بوی آهستهی لبخندت لو میداد
که کجا منتظرم هستی.
فکر کردم در باز است.
آه، ای خاطر بیخاطره! یادت باشد
من و تو دیگر پیریم
و تمام درها بستهاست.
19/3/93 وندار
بن
سلام استاد
انتظار نداشتم این شعر اینقدر کوتاه باشد با توجه به سابقه ذهنیی که از طرز شاعری شما دارم
فکر کردم در بازست
می تواند جرقه تداعی های زیادی را روشن کند
یک حس نوستالژیک از دریغ ها و حسرتهایی که برای فرصتهای از دست رفته می کشیم
البته این نظر منست
شاید همین اندازه شعر از نظر دیگران بی نقص و بی اشکال باشد