یکی از بهترین و بِروزترین مصداقها برای سخن هوشمندانهٔ شفیعی کدکنی که میگوید «هر اثر برجستهٔ هنری ترکیبی است از 'خلاقیت فردی' هنرمند [...] و 'نقش تاریخی' اثر او» (با چراغ و آینه، ۶۰۸) همین غزل پیرایه یغمایی است که خیلی جاها حتی بهنام مولانا و حافظ نقلش کردهاند ــــ که نشان میدهد مردم، این روزها، دیگر آن باور و اعتقاد سدههای پیشین را به شاعران خود ندارند و از سوی دیگر از نقل و زمزمهٔ «شعر خوب» هم نمیخواهند محروم بمانند.
ببینید که این غزل از شاعری ناشناس (تا پیش از جستوجو برای نام شاعر خود من اصلاً نمیشناختمش) چگونه با سرعتی باورنکردنی ــــ در زمانهای که مجموعهشعرهای این و آن شاعر ناکام، ازجمله خود من، در انبار ناشران خاک میخورد یا از حلقهٔ دوستان فراتر نمیرود یا از حلقهٔ خانواده و خویشان و یا صرفاً وسیلهای شده برای التذاذ شخصی بدون اینکه بتواند دو نفر را بههم بپیوندد ــــ خانهبهخانه ورد زبانها شده و مردمان را همآواز کرده است، تا جایی که هر مسئول و صاحبمنصبی هم میرود پشت تریبون چند بیت از آن میخواند (همین چند دقیقه پیش اخبار رادیو قسمتی از سخنرانی مسئولی را پخش کرد که چند بیت از این غزل را خواند).
باید به این شاعر تبریک گفت، چون توانسته با همین یک غزلش یک جای خالی بزرگ را در ردیف زمزمههای مردم ما پر کند، و مطمئن باشید دستکم تا دههها پارههای این شعر یا همهٔ آن ورد همهٔ نوروزیان و نوروزدوستان خواهد بود؛ ایدون باد!
http://www.aparat.com/v/TjWvq/نوروز_بمانید_که_ایّام_شمایید!%3A_شاعر_پیرایه_یغمایی