گر بگردانی به چشمانت شرابِ خواب را
بشکند گردون ز مستی، ساغرِ مهتاب را
گر بگیری پرنیانِ زلفِ شبرنگ از رُخات
بشکنی بازار گرمِ مهرِ گردونتاب را
شوکتِ دریاییِ چشمِ شرابانگیز تو
از خماری میکُشد هر نرگسِ سیراب را
موجِ لبخند تو را نازم که در باغِ سکوت
گرم، میتازد که از چشمم بچیند خواب را
خارِ اندوه تو را در چشم دل میپرورم
کی به صد گلشن فروشم؟ این گُلِ نایاب را
من که در آغوشِ گلپوشِ تو ساغر میزدم
کی بنوشم؟ جام حرمان، این شرنگِ ناب را
آتش عشقت اگر روزی بمیرد در دلم
آه! خواهی دید مرگِ ماهیِ بیآب را!
گریهی «شبدیز» زیر سایهی ابروی تو
درهمآمیزد گِل میخانه و محراب را