· تاریخ درد
زخمی شلاق ستم
این منم... زن
تاریخ دردمند صبوری
موج بلند عاطفهها در من.
هرچند
بشکستهاند
فریادهای خشم را به گلوگاهم
میمانم و شکست نمیخواهم.
میبینیام صبور... پرشور
جان میدمم به عشق
گل میدهم چو دانهی گندم
در من هماره شوق
با من هماره زایش.
حتی
در زیر تازیانه
در تنگنای درد
مرغان آرزویم را پرواز میدهم
آوای عاشقانهی بودن را
آواز میدهم.
· درگیر
دیر آمدم... ببخش
درگیر شب شده بودم
درگیر تب.
و لحظههای عظیم جدایی
در حجم کوچک دستانم
جایی نداشت.
ای آرزوی گم شده
ای راز سر به مهر
پنهان مشو... چه باک؟
دیگر...
از قاب خیس دو چشمم
لبریز گشته ای.