با من سخن مگو
از عشق
و از امید
از آرزوهای خوب
از روزهای روشن
و پاکیزه و سپید
با من سخن مگو
از گفتگوی گرم
درختان بوقت باد
با من سخن مگو
از اشک های شوق
از قلبهای شاد
با من سخن مگو
از لاله های سرخ
از عطر نوبهار
از لای لای و زمزمه
نرم جویبار
با من سخن مگو
از سبزه های نورس و از عطر پونه ها
گلپونه های وحشی سرشار خاطرات
آن یادهای روشن ایام کودکی
با من سخن مگو
از آفتاب روشن فردای زندگی
از بازگشتن قفس و بند بندگی
با من سخن مگوی
من دختر غمم