سیروس مشفقی مشهور به شاعر روستا[۱] (زاده یکم فروردین ۱۳۲۲ در پل سفید – درگذشته ۱۰ خرداد ۱۳۹۹ در تهران) شاعر و فعال فرهنگی و ادبی بود.[۲]
سیروس مشفقی بامداد روز شنبه دهم خرداد ۱۳۹۹ در سن هفتاد و هفت سالگی بر اثر مشکل تنفسی در بیمارستان فیروزگر تهران درگذشت. مشفقی از اعضای هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران و فارغالتحصیل رشته سینما و تلویزیون بود[۳][۲][۴] او در اواخر عمر به جز سرایش شعر، هیچ گونه فعالیت به خصوصی نداشت.[۵] مشفقی از سالهای نخست دهه ۱۳۴۰ وارد عرصه سرایش شعر نو و سپید شد و خیلی زود توانست به جرگه شاعران تراز اول و مطرح کشور بپیوندد.[۲] چنانکه احمدرضا احمدی شاعر مشهور موج نو دربارهٔ شهرت فراگیر او در مصاحبه با فصلنامه گوهران گفتهاست: «... آن موقع شعر سیاسی و سیروس مشفقی مُد بود. توی سر من میزدند. هیچکس من را تحویل نمیگرفت… .»[۶]
مشفقی در شب سوم[۷] از شبهای شعر گوته که مهمترین رویداد فرهنگی در تهران از ۱۸ تا ۲۷ مهر ۱۳۵۶ بود و این مراسم توسط کانون نویسندگان ایران با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و آلمان، انستیتو گوتهبه مدت ده شب، با شعرخوانی و سخنرانی در باغ انجمن فرهنگی روابط ایران-آلمان برگزار شد،[۸] به شعرخوانی پرداخت. اخیراً فایل صوتی شعرخوانی او در برخی سایتهای اینترنتی منتشر شدهاست.[۹]
شاعر روستا در هشت ماه پیش همسر خود را از دست داد و داغ همسر هنوز بر جان و دل او بود که خود نیز به دیار باقی شتافت
متاسفانه سیروس مشفقی ملقب به شاعر روستا در تاریخ ۱۳۹۹/۳/۱۰ در بیمارستان فیروزگر به دلیل عارضه تنفسی چشم از جهان فرو بست روحش شاد و یادش گرامی باد.
سیروس مشفقی ملقب به شاعر روستا در مزار همسرش در بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد.
تقدیم به تو ای شاعر روستا که جاودانه خواهی ماند.
ثانبه ها ، روزها و فصلها را سوار بر اسب سرنوشت و بر جاده زندگی در کنار هم گذر کردیم اما هرگز به ذهن و تصور نمی آمد که اینگونه سرنوشت تو را از زندگی من بگیرد و تنها خاطرات خوشی را از تو در صندوقچه ذهنم به یادگار گذارد.
یاد آن مهربانی هایت و آن اشعار زیبایی را که بر قلب سفید کاغذ می نوشتی و به آن جان و طراوت می دادی بخیر. تو را دوست داشتم با ذره ذره وجودم و حال، که تو بار سفر را بستی و به دیار معشوق شتافته ای من همانند شمع از فراغ
دوری معشوق از درون می سوزم و همچون ابر بهاری اشک می ریزم .
رفتن تو اینگونه پسند و خواسته هیچ کسی نبود اما تو رفتی و اینگونه رفتی.
حال که رفتی و دیگر نمی توانم نه صدایت را بشنوم و نه چهره پر مهر و محبت تو را ببینم و دیگر گرمای محبت تو را احساس نخواهم کرد خالصانه و با تمام وجودم تو را فریاد میزنم که ای شاعر روستا تو تا ابد در ذهن،قلب و زندگی من جای خواهی داشت تا آن که آن روز فرا رسد و من تو را دوباره از نزدیک به همراه مادرم ببینمت.
روحت شاد و یادت گرامی باد
دلنوشته ای از رضا ملقب به وزیری شبستری خواهر زاده سیروس مشفقی ( شاعر روستا )
۱- پشت چپرهای زمستانی؛ شماره کتابشناسی ملی: ۲۰۴۹۸۳۴، بی جا، بی نا، ۶۸ صفحه، 1346.[۱۰]
۲- پائیز: شعرهای تازه؛ شماره کتابشناسی ملی: ۱۲۰۳۵۵۱، تهران، نشر پاچنگ، ۸۰ صفحه، 1348.[۱۱] (این کتاب در سالهای بعد، مجوز انتشار مجدد دریافت نکرد)[۵]
۳- نعره جوان؛ شماره کتابشناسی ملی: ۲۰۵۱۰۶۴، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1349.[۱۲]
۴- شبیخون؛ شماره کتابشناسی ملی: ۶۱۳۶۰، تهران، انتشارات رواق، 1357.[۱۳]
۵- عشق معنی میکند حرف مرا (مجموعه شعرها از ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۸)؛ تهران، نشر نوشه، 1381.[۱۴]
۶- فیلم کوتاه شکفتن بعنوان پایاننامه کارشناسی دانشکده هنرهای دراماتیک دانشکده فیلم و تلویزیون با درجه خوب.[۲]
ترا مثل مهتابها دوست دارم
ترا مثل شبنم "ترا مثل غم
ترا مثل آرامش خوابها دوست دارم
ترا مثل امیدها در فراسوی نومیدی و مرگ
ترا مثل باران که میبارد و سبزی روشنی میتراود بدشت و کویر
ترا مثل خورشیدها دوست دارم
ترا مثل باران … ترا مثل یزدان و جانان
ترا مثل شبنم… ترا مثل غم
ترا مثل نو گشتن روزها مثل هر روز نو
ترا مثل تو .. مثل تو … متل تو … مثل تو … مثل تو
زمستان 1393[۲]