مست درسایه ی محراب خیال
روزگاری ست که عادت به عبادت دارم
گوشه ای ساکت وخلوت دارم
چهره ی ماه تو گل کرده درآیینه ی من
تیرچشمان تو
خون ریخته ازسینه ی من
ای خدای محراب!
عابدِ خونجگرت رادریاب