در پارک، عصر دیروز
مردی عبوس و تلخنگاه ایستاده بود
نزدیک تکدرخت سترونتبار تنهایی
هردو تکیده، هردو پر از پاییز
هردو ز بار غربت و غم لبریز.
انگار میشناختم او را
آن چهرهی مکدر اخمو را.
گویی
در ایستگاه مترو
روزی نشسته بود کنارم
در انتظار خط خروج از مدار بستهی بیهودگی.
چون انتظارمان به درازا کشید گفت:
"من در هزارتوی تباهی
سردرگمام.
از شاخهی عقیم توقف معلقام
در درهی عمیق تعلق
آن پرتگاه مهلک تعلیق.
دیوارهای فاصله در انجماد سخت و گذرناپذیر خویش
درهمشکستهاند امید عبور را.
اینجا به جز برودت خشکیدهی سکونت نیست
و سلطهی سیاه سکوت.
آیا تو هم
چشم انتظار آمدن پیکی
از سرزمین روشن و گرم رفاقتی؟
پیکی که هیچوقت نمیآید؟
آیا تو هم
چشم انتظار رویش روح حقیقتی؟
برخیز کانتظار تو بیهودهست.
باید ز بند خاطره خود را رها کنیم.
خود را رها ز خواهش بیانتها کنیم.
باید سراب باطل امید رستگاری را
در پشت سر به جا بگذاریم و بگذریم.
باید ز خویشتن بگریزیم .
خود را میان ورطهی خاموشی و فراموشی
خالی ز هست و نیست، بیاویزیم."
در پارک، صبح امروز
مردی ز تکدرخت سترون تبار تنهایی
چون خشکشاخهای تهی از برگ بود آویزان.
مردی پر از هوای رهایی.
مردی ز انتظار گریزان.
آقای راثیپور ارجمند، درود و سپاس از اینکه نظر تشویقآمیزتان را که بیانگر لطف و مرحمت شما نسبت به من و سرودههایم- از جمله این سروده- است، بیان کردید و باعث دلگرمی و خوشوقتیام شدید.
حقیقت این است که به تدریج و با افزایش سن شاعران نوعی بده-بستان و داد و ستد بین آنها و عمرشان، در حوزهی فعالیت ادبی، صورت میگیرد، به این صورت که معمولن تجربهی زندگی مادی و معنوی و ادبی آنها بیشتر میشود و متناسب با آن پختگی در حوزههای زبان و بیان و تکنیک و فرم بیشتر میشود، در مقابل، شور و حال جوانی و جوشش درونی کاهش مییابد، در نتیجه شعرها اگرچه کمشورتر ولی فنیتر، و اگرچه خوشفرمتر ولی کمحستر میشوند.
نمیدانم و نمیتوانم داوری کنم که در مورد سرودههای من هم این اتفاق افتاده یا نه، و اگر افتاده، چقدر و چگونه افتاده، ولی به هرحال تلاشم را میکنم تا سرودههایم تا آنجا که بضاعتم اجازه میدهد، برای خودم ارضاکننده و قابل قبول باشند، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز. جسارت مرا در نظر دادن و اظهار عقیده ببخشید ولی این شعرهای اخیر شما بسیار قوی تر و منسجم تر از اشعاری هستند که قبلا از شما خوانده ام.به قول براهنی بسیاری از شاعران در نیه دوم زندگی دچار افول کار می شوند اما بعضی از میان سالگی به بعد عمق نگاه و بینششان بیشتر شده و نگاهشان به موضوع جزئی نگر تر می شود که امتیاز شعر خوب و معاصر همین است.از این شعر زیبا بسیار لذت بردم