[یک جشن ِ کودکانه، پفک ، کیک ِ خامه ای!]
تصویرهای بی سر و ته در رسانه ها
مادر کنارِ «جای پدر!» توی خانه ها
شهری که می تواند از این درد گم شود
هی تکه، تکه، تکه تنم... تا اتم!! شود
هر روز می گریزم و هر روز بدترم
از هر چه مرده توی جهان هم جسد ترم
خمیازه می کشد همه ی تار و پود من
کز کرده بچه ای عصبی در وجود من
شش روز بعد...
توی سرم واژه های نو
در فکرِِ تازه تر شدن ِ هر چه، غیر تو
از چار شنبه های فقط سوری ِ بدم
تا رشته های گم شده در کشمش و پلو!
حساسیت به هر نفس عاشقانه ای
لطفا فقط بدون ِ توقف برو!، برو!!
سرمای بی ارده ی یک روز قبل ِ عید
گرمای دستهای کسی توی تابلو...