ای تو گلزار بهار
زخم را درمان کن
زخم این باغ که از بی عطشی خواهد مرد
چه شکیبایان بودند
از پس هرچه مشقات آیان
و در اندوه بیابان بلا
گامها فرسایان
چه شکیبابان بودند
که به تندیس ملامت شده بودند بدل
از ازل
من فقط می دانم می ترسم
من فقط می ترسم می دانم