خیالم خیس بود
از بارانی که دوست داشتم ببارد
و خیابان
خالی
از مسافری که
دوست داشتم بیاید
و باد
باد همیشه ی هوشیاری
همه ی دریچه ها را بر هم زد
همه ی دریچه هایی که
می توانستند
به منظره های آرزو
باز باشند
و باز نشد
بغضی که می توانست
فروریزد
بارانهای خیالم را
در خلوت
خالی
این خیابان بی مسافر
۱۴۰۰/۲/۱۱