فرهادکریمی: آرش محمودی متولد ۱۳۶۴ در کرمانشاه. داستان نویس و روزنامه
نگار جوانی که خیلی خوب توانست خودش را در عرصۀ داستان نویسی مطرح کند. از
این داستان نویس جوان، مجموعه داستان «نیوکاسل» توسط «نشر روزنه» در
ایران، مجموعه داستان جمعی «صدای ایران» توسط نشر«آرته باریا» در کشور
ایتالیا و مجموعه داستان جمعی «خفته در خون» توسط نشر «خودنویس» در ایران
چاپ و منتشر شده است. از دیگر فعالیت های آرش محمودی می توان به این موارد
اشاره کرد: برنده جایزه بین المللی ادبی، بوشهر ـ برنده فارس زبانان
پوتیکا، تهران ـ برنده جایزه ملی آفرینش، تهران ـ برنده جایزه ملی سقلاتون،
گچساران ـ برنده جایزه ملی ورزیل، اردبیل ـ برنده جایزه روزنامه نگاری هفت
صبح، تهران ـ برگزیده جشنواره ملی متیل، یاسوج ـ برگزیده جایزه ملی فرشته،
تهران ـ برگزیده جایزه ملی بهاران، تهران ـ برگزیده جایزه ملی بانه،
کردستان ـ برگزیده جایزه ملی کارگری، سیرجان ـ برگزیده بهترین مجموعه
داستان سال ۹۸ ،جایزه ادبی مشهد ـ عضو تحریریه مجله «داستان همشهری» ـ دبیر
سرویس ادبی نشریه «آوای کرمانشاه» ـ طنزنویس روزنامه بهار ـ مدرس در زمینۀ
نویسندگی خلاق در انجمن سار، شهر کتاب و انجمن ادبی آوا.¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬¬
ـ به عنوان سوال اول، چرا ما در عرصه نظریه پردازى داستان، حرفى براى گفتن نداشته ایم؟
البته من آنچان با شما موافق نیستم هر چند معتقدم که با فرم تئوریک جهانیِ
داستان فاصله داریم اما خب این طور هم نیست که حرفی برای گفتن نداشته ایم.
جواب سوال شما بسیار قابل بحث است. آیا ما در عرصۀ نظریه پردازی داستان
ایرانی حرفی برای گفتن نداشته ایم؟ پس هوشنگ گلشیری و شیوه های روایی که
تشریح می کند و این شیوه های روایی منحصر ایران و خاورمیانه است چه می شود؟
البته همانطور که گفتم ما با ایده آل های فُرمی فاصله داریم و خوب آن هم
دلیلش روشن است ـ تجربه ـ تجربۀ ما از داستان نویسی به معنای غربی اش هنوز
صد سال نشده ولی غربی ها حداقل چهارصد سال سابقۀ داستان دارند.
خوب از یک طفل نوپا چه انتظاری می شود داشت؟ من اساساً با هر نوع قیاس ادبی
میان غرب و شرق مخالفم. به همان دلیل تجربی که گفتم. ما از میانه های راه
به این کاروان داستانی اضافه شده ایم و هنوز باید تجربه کنیم، بنویسیم و
آزمون خطا کنیم تا زیر پایمان محکم شود. نمی دانم شاید صد سال بعد بشود کمی
دقیق تر راجع به داستان ایرانی صحبت کرد اما الان فکر می کنم توقع نابجایی
است که انتظار داشته باشیم در حد روسیه و فرانسه و آمریکا باشیم.
ـ بله ما در داستان کوتاه توانسته ایم در فضای بین المللی جایگاه خوبی به دست بیاوریم اما در رمان هنوز با جهان فاصه داریم.
در رمان هم توفیقات خوبی داشته ایم. رمان «ماه پیشونی/عقرب کِشی» از شهریار
مندنی پور نامزد جایزه پن آمریکا شد که یکی از مهمترین جوایز ادبی جهان
است. رمان «اشراق درخت گوجه سبز» نوشتۀ خانم شکوفه آذر نامزد جایزه بوکر شد
که یکی از معتبرترین جوایز ادبی جهان است. کتاب «هیچی دوستی بجز کوهستان»
اثر بهروز بوچانی جایزۀ بزرگ استرالیا را برد و کلی سر و صدا به پا کرد. می
خواهم بگویم با توجه به محدودیت ها و حاشیه هایی که ادبیات ایران دارد،
ولی اتفاقات امیدبخشی رخ داده و مسیر درستی را داریم پیش می رویم. به نظرم
در آینده از ادبیات ایران بیشتر خواهیم شنید.
ـ داستان های کوتاه فارسی یا همان ایرانی از گذشته تا امروز مسیرهای
متفاوتی را در محتوا، زبان و ساختار طی کردهاند. چقدر طی این مسیر را
مخصوصا در نسل جوان درست و اصولی می دانید؟
باز هم بر می گردم به همان سوال اول شما. تجربه خیلی جایگاه مهمی دارد و
خوب جوانان این عرصه هم دارند از این فرصت ها استفاده می کنند. البته که
کاستی هست اما تلاش نویسنده های تازه نفس را نمی شود ندید گرفت. من این
حرکت را رو به جلو می دانم و خوشبینم به داستان ایران.
ـ تجربه گرایی در ادبیات امروز به شدت دنبال می شود. آیا شما در داستان موقعیتی را بیان کرده اید که تجربه درستی از آن نداشته باشید؟
علاقۀ شخصی من داستان های تجربی است. حالا این تجربه می تواند اشکال
متفاوتی داشته باشد. گوش دادن به حرف دیگران. فیلم دیدن. گوش دادن به
موسیقی. روزنامه و کتاب خواندن. حتی چیزی را در خیالات تصور کردن هم نوعی
تجربۀ انتزاعی است و خوب تجربه های شخصی و جدی تری هم وجود دارد. می بینید
که دایرۀ این واژه چقدر وسیع است.
پس گریزی از آن نیست. اما در مورد آثار خودم باید بگویم همیشه سعی کرده ام
که ریشه در واقعیت داشته باشند. ایده هایی که نمود بیرونی داشته اند و من
فقط به واسطۀ خیال آنها را رنگ لعاب داده ام. اما اگر منظورتان این است که
قصه ای نوشته باشم که کاملاً خیالی بوده باشد و یا درک درستی از آن نداشته
باشم باید بگویم که نه تا به حال چنین کاری نکرده ام.
ـ چگونه می توان افکار، شخصیت و عملکردهای قهرمان داستان را در نزد مخاطبان پذیرفتنی کرد؟
این مسأله بستگی به این عامل دارد که یک نویسنده چقدر به جامعه اش نزدیک
است. چقدر با مردمش زندگی کرده و چقدر درگیر مسایل و چالش های اطرافش می
شود. به نظرم شناخت یک نویسنده از اطرافش موجب می شود که بتواند باورپذیری
اثرش را بیشتر کند و مخاطب را با اثر همراه کند. همچنان که می بینید آثار
داستانی بزرگ دنیا این خصیصه را داشته اند و تو با خواندن شان شخصیت ها و
قهرمان های داستان را از یاد نمی بری.
ـ هر داستان باید دریچهای به جهان جدید باز کند و با پیام خود با
مخاطب ارتباط بگیرد. این نگرش را چقدر در داستان هایتان دنبال می کنید؟
راستش من خیلی به این موضوع فکر کرده ام که چرا داستان می نویسیم؟ و جواب
های دیگر نویسندگان دنیا هم برایم بسیار جذاب بوده. هر کس جوابی منحصر به
این سوال داده. اما به نظرم پروسۀ نوشتن مراحلی دارد. یعنی من اول داستان
می نویسم برای اینکه خودم را از بندِ آن دغدغه های ذهنی و درونی رها کنم.
چیزی که درونم را احاطه کرده و به مساله ام بدل شده حالا باید ساخته شود و
به متن تبدیل شود. این رضایت خلق و رهایی، به نظرم اولین پلۀ نوشتن است.
یک نوع جنگ با نیروهای درونی. بعد از این مرحله پای دیگرانی هم به ماجرا
باز می شود. یعنی داستان شما امکان خوانده شدن پیدا می کند و این جنگ و جدل
بیرونی و جمعی می شود. این خواننده ها ممکن است سه نفر، صد نفر یا میلیون
ها نفر از سراسر دنیا باشند. اما هیچکدام از اینها نمی تواند تضمینی برای
دریچه ای تازه به جهان باشد. یعنی می خواهم بگویم داستان در واقع در میان
گذاشتن تجربه های منحصر ما از رنج، عشق، درد، شادی، تاریخ، سیاست و… است.
حالا این به اشتراک گذاشتن ممکن است موجب بیداری و جنبشی هم بشود اما
لزوماً نمی توان چنین انتظاری از داستان داشت. داستان به محض اینکه نوشته
می شود به شما می گوید که قرار است چطور و چگونه خوانده شود. بعضی داستان
ها جنبۀ سرگرمی دارند بعضی کارکرد اجتماعی ـ سیاسی پیدا می کنند بعضی
عاشقانه اند و همی نطور جهت ها مشخص می شود. من هم همیشه داستانم را نوشته
ام و البته سعی کرده ام در داستان هایم به جامعه ام و انسان های دور و بَرم
متعهد باشم. شاید آن وجه سرگرم کنندگی را نتوانید در داستان های من پیدا
کنید. چون هم درون خودم و هم اجتماعی که در آن زیست کرده ام بسیار متلاطم و
پرخروش بوده.
ـ طبعاً گرایشها و تجربههای زیستی انسان هم در نوشتن تأثیرگذار است.
اما منتقدان معتقدند که در چند سال اخیر ادبیات داستانی ما بیشتر
بهدسمتوسوی کافهنشینی و طبقه متوسط رفته تا بیان مسائل اجتماعی طبقات
پایین جامعه. شما در این باره چه نظری دارید؟
خوب این اتفاق ناگزیر است و البته شکلی از زیست ما را نمایان می کند. اما
من حس می کنم از این اتفاقات نباید ترسید. اینها مجموعه ای از تجربه های در
حال گذار ماست. اساساً نمی توان در مقابلش عکس العمل خاصی داشت. باید
اجازه بدهیم جامعه و مولف تجربه های شان را پشت سر بگذارند. اما می دانم که
این هم یک موج است که زود رد می شود و به تجربه ای تاریخی بدل می شود.
ـ اگر بخواهید شخصیت های داستانی خود را از بین مردم جامعه انتخاب کنید، کدام گروه برای شما جذاببت بیشتری دارد؟
راستش بستر و موقعیت زیسته در این انتخاب بسیار تاثیر دارد. من بچۀ یکی از
محله های قدیمی و فقیرنشین و یاغی پرور! کرمانشاه هستم. و این شکل زیست
باعث شده قالب شخصیت هایی که برای داستان هایم انتخاب می کنم از این طبقه و
قشر باشند. البته این تنها یک انتخاب است و هیچ تفاخر و قیاس و ارزش گذاری
را نمی توان به آن نسبت داد. فقط تجربۀ زیست من در این موضوع بسیار دخیل
است.
ـ درباره شیوه های مختلف بیان رویدادها و روایت پردازی در رمان، داستان کوتاه و … صحبت می کنید؟
داستان هم مانند هر رشتۀ هنری دیگر، تکنیک ها و اصولی دارد. هر نویسنده ای
باید بتواند این اصول را درک کند و از آن بهره ببرد و حتا توان این را
داشته باشد که از این اصول رد شود و راهی جدید باز کند.
ـ به کاربردن تکنیک های پیچیده روایی و اهمیت به ساختار روایت در بالا بردن سطح زیباییشناسی داستان چقدر موثر است؟
این قضایا کاملاً شخصی است. نویسنده تصمیم می گیرد که از چه شیوه و تکنیکی
استفاده کند و تعیین می کند که قرار است برای چه قشری بنویسد. اما شخصاً
آنچنان اعتقادی به این پیچیده گویی ها و متن ها و بازی های فرمی ندارم. من
معتقدم نویسنده باید بتواند نسبت درستی با جامعه اش برقرار کند و اثری خلق
کند که مردمش درکش کنند و با اثر همراه شوند. منظورم این نیست که نویسنده
خود را تقلیل دهد، اتفاقاً معتقدم نویسنده باید دست جامعه را بگیرد و بالا
بکشد و نمی تواند نسبت به اجتماعش بی تفاوت باشد. اما هنر نویسنده و یا
مولف این است که بتواند میان اثر، فرم ها و تکنیک ها، و مخاطب، ارتباط درست
و موفقی ایجاد کند. این برگ برندۀ یک مولف واقعی است.
ـ در کرمانشاه در میان نسل جدید داستان نویسانی خوبی در حال ظهور هستند. تحلیل شما از جایگاه و وضعیت داستان امروز کرمانشاه چیست؟
من بارها به این سوال پاسخ گفته ام. همانطور که می دانید خوشبختانه این خطه
همیشه ستاره هایی جریان ساز و خارج از جریان! به ادبیات مملکت معرفی کرده.
از میرزا باقر خسروی که رمان «شمس و طغرا» ی ایشان اولین رمان ایرانی به
معنی اسلوب غربی رمان است! تا علی محمد افغانی که رمان «شوهر آهوخانم» اش
اولین رمان مدرن ایرانی خطاب می شود. تا علی اشرف درویشیان که جزو بزرگان
دهۀ چهل و پنجاه است و مجموعۀ «آبشوران» اش فصلی نو و جنجالی را در سپهر
ادبیات و بستر اجتماعی ایران رقم می زند. و منصور یاقوتی با «زخم» در دوره
ای همۀ توجهات را به خود می کشد و سالهای نزدیک تر که اسماعیل زرعی را
داریم. بعد فرهاد حیدری گوران ظهور می کند با رمان «نفس تنگی» و بعد پیمان
اسماعیلی با «جیب های بارانی ات را بگرد»، «برف و سمفونی ابری»، «نگهبان»،
«همین امشب برگردیم» خود را به عنوان یکی از بهترین های ادبیات معاصر تثبیت
می کند و نویسنده ای در قوارۀ جهانی است. همچنین حامد اسماعیلیون که
نویسنده ای شناخته شده و مهم در میان صداهای نسل جدید است. مجید اخگر که از
مترجمان معتبر حوزۀ ادبیات و فلسفه است و سمیرا رشیدپور که هم مترجم
سرشناسی است هم داستان نویس قابلی. همۀ این اسامی به نوعی بخش مهمی از
اعتبار ادبیاتند که در ظرف ملی می شود عیارشان را سنجید. البته صداهای تازه
و نویسندگان تازه نفسی هم در راهند که بزودی از ایشان بسیار و بسیار
خواهیم شنید.