یکی یکی جوانه می زنم و سبز
چشمت را
که شوق دیدن داری
پرمی کشم
به نقش ساده ی جاجیم کهنه ای
گسترده زیربال و پرخویش.
شب ها
منظومه های روشن دنیا را
خاموش می کنم
پوشیده رخ به شیوه ی عیّاران
باروی کهنه را می گردم
در قصّه ای قدیمی
که با حروف سربی کم رنگ
یادآور شکستن جادوست.
15 فروردین1400
**https://t.me/mayektashakeri