نقاش چیره دست
صلیب می کشد
عیسای ناصری
در گردش قلم
رفتار رنگ های مکدّر را
نگاه می کند
روی سه پایه ' بوم
انگار در مراسم تصلیب
یادش نیست
رنگ سفید
رویای ابرهای فروزان را
تاریک کرده است.
وقتی دعا می خوانند
این زائران خسته ی نومید
دستی برایشان
چاقوی دسته صدف را
صیقل زنان
آماده می کند.
۱۹تیرماه۱۴۰۱
**
شعری از دفتر چاپ نشده ی "آری خوش است برما"//محمدعلی شاکری یکتا
**
https://t.me/mayektashakeri
ارنست کاسیرر می گوید نباید انسان را حیوان خردمند نامید بلکه باید او را حیوانی نماد ساز نامید بیماری های سایکوسوماتیک براساس نگرش های روانکاوی معاصرسخن ارنست کاسیرر مرا یاد نگرش دونالد وودز وینیکات می اندازد .
وی باور دارد که کودک تجربه اولین بازی خودش را نماد سازی می کند.
وینیکات در مقاله کوتاه موقعیت تجربه فرهنگی این پرسش را مطرح می کند که ماهیت واقعی بازی نه درونی است و واقعیت بیرونی
اگر بازی نه در درون است و نه در بیرون بنابراین کجاست ؟ دونالد وینیکات موقعیت تجربه فرهنگی
بنابراین ماهیت بازی چیست ؟ اگر نیچه ای نگاه کنیم درد موضوع غایب را به بازی بدل می کندفروید در مقاله فراسوی اصل لذت به آن پرداخته است.
وینیکات در ادامه می نویسد
ادعا کردم که اثبات می کنم بکارگیری موضوع گذاری کودک، نشان می دهد که نخست صاحب خودش نیست و اثبات می کنیم که کودک هم از نماد و تجربه اولین بازی بهره می برد . همان
اساسا در تفکر وینیکات چیزی به نام کودک وجود ندارد چیزی به نام کودک وجود ندارد, دقیقا منظورم این بود که کودک نیازمند مراقبت مادرانه است و بدون مراقبت مادرانه کودکی نخواهد بود دونالد وینیکات، نظریه روابط کودک والد
بنابراین کودک به مراقبت مادر نیاز دارد و در نبود او رنج می کشد و درد نبود مادر را به بازی بدل می کند بنابراین ماهیت بازی نماد سازی تجربه نبود مادر است .
به تصویر درختی
که در حوض
زیر یخ زندانی ست،
چه بگویم؟
من تنها سقف مطمئنم را
پنداشته بودم خورشید است
که چتر سرگیج هام را
همچنان که فرو نشستن فواره ها
از ارتفاع گیج پیشانی ام می کاهد
در حریق باز می کند؛
اما بر خورشید هم
برف نشست.
چه بگویم به آوای دور شدن کشتی ها
که کالاشان جز آب نیست
آبی که می خواست باران باشد
و بادبانهاشان را
خدای تمام خداحافظی ها
با کبوتران از شانه ی خود رم داده...
#بیژن_الهی
@naghdehall
گُمان میرود به همین شیب
که از کنارِ خانه تا فرازِ تپّه و آن چند درخت میرود.
چه نزدیکند !
من هیچ نمیگویم.
من هیچ نمیگویم.
تنها، فشارِ ملایمی که مُشتِ تو میآرد
برین خوش هی زرّینِ پُر تلألوی تاریک. _
و این که با یک نگاه
گاه
چشم اندازْ کامل است.
تنها
توانِ کشیدنِ نفسی بلند
در فضای سفید _
و خُفتن
در تمامیی آنچه به یاد میآید
از دیروز، پس از رگبار...
▫️ شعری از بیژن الهی
▫️ عکس: بروس دیویدسن
▪️آستراخان کافه | مجالی برای همهوایی | کانالی برای راه یافتن به جهان سیال موسیقی و ادبیات
ماه شبهای پریشانی حبابی بیش نیست
پرتو رخساره ی او بازتابی بیش نیست
پس فریب وعده ی غول بیابان را مخور!
چشمه ی آبی که میبینی سرابی بیش نیست
زندگی در آستین خنجرنهان کرده ست،آه
خنده ی دندان نمای او نقابی بیش نیست
ساده میگویم؛چنین که زیرقولش میزند
حتم دارم مشتری بدحسابی بیش نیست
روح عاشق را فدای جسم سفالی مکن!
ظاهر دنیای ما رنگ و لعابی بیش نیست
در شگفتم چیست معنای شب و روز جهان
پرسشم اما سؤال بی جوابی بیش نیست.
#رضا_حدادیان
@naghdehall