تاریخ نویسندگی ، فراز و نشیب های فراوانی را پشت سر گذاشته است. در پس هر فراز و فرود این دشت ، نام هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند.مطالعه ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آنها ، نمایی هر چند کوتاه و گذرا ، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می کند.در دل هر یک از کلمات آنان ، گنجینه ای از رازها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان ، رازهایی برای نویسندگان.قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این همصحبتی ها خوشه ای چند پی توشه ی نویسندگی خود برداریم.در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” هوشنگ ابتهاج ” ، شاعر ایرانی و خالق کتاب “سیاه مشق” را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.
زندگی نامه
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی ، شاعر ، پژوهشگر و نسخه شناس ایرانی ، متخلص به «« ه. الف سایه در ششم اسفند ماه سال ۱۳۰۶ در رشت متولد شده است. او اولین فرزند فاطمه رفعت و میرزا آقا خان ابتهاج و یکی از چهار فرزند این خانواده و البته تنها پسر خانواده بوده است . پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت بوده و مدتی نیز رئیس بیمارستان پورسینای شهر رشت بوده است. هوشنگ ابتهاج تحصیلات ابتدایی و متوسطه ی خود را در مدارس عنصری ، قاآنی ، لقمان ، و شاهپور در شهر رشت گذرانده است و سالهای پایانی تحصیل خود رد دوره ی متوسطه را در دبیرستان تمدن سپری کرده است.او از دوران نوجوانی به شعر و شاعری علاقه داشت و حتی در دوران تحصیل در متوسطه نیز همیشه دفتر شعری همراه خود داشته و در آن شعرهای سروده شده اش را یادداشت می کرده است. همچنین بسیاری از اشعارش در دوره ی نوجوانی در مجلات و روزنامه های وقت به چاپ می رسیده است. اما نخستین اقدامات جدی او برای سرایش شعر ، مربوط به اتفاقات سیاسی اجتماعی ایرانی است. اولین اشعار خودش را با عنوان ” نخستین نغمه ها ” به چاپ رسانید . او برای اشعار عاشقانه اش در آن دوران از عشق نوجوانی خود در رشت که دختری ارمنی ( گالیا ) بود الهام می گرفت . در زمانی که ایران درگیر جنگ و بحران بود ، وی عاشقانه هایش را که درگیر سیاست شده بود در شعری با عنوان ( دیرست گالیا … ) به جامعه ی مخاطبینش عرضه کرد . او برای مدتی مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران بود . منزل او جز منازل سازمانی شرکت سیمان است که توسط سازمان میراث فرهنگی با نام ارغوان ثبت شده است ( ۱۳۸۷ ) . علت این اتفاق خوشایند شعر زیبای ارغوان بود که ابتهاج در وصف درخت ارغوانی که در خانه اش بود سرود . او برای اولین بار در ۱۳۴۶ در آرامگاه حافظ در جشن هنر شیراز شعرخوانی کرد ؛ در آن زمان استقبال مردم از شعرنو باورنکردنی بود . وی از ۱۳۵۰ به مدت ۶ سال با کناره گیری داوود پیرنیا ، سرپرستی برنامه گل ها را به عهده گرفت و برنامه موسیقیایی گلچین هفته را نیز پایه گذاری کرد . موسیقی دانان ایرانی از جمله استادمحمدرضاشجریان ، شهرام ناظری و حسین قوامی اشعار بسیاری از او را اجرا کرده اند . وی در شهریور ۱۳۵۷ به نشانه اعتراض همراه با بزرگانی مانند استاد شجریان ، محمدرضالطفی و حسین علیزاده از رادیو استعفا داد . سایه فعالیت های بسیاری را در حوزه ی ترویج شعر پارسی و همچنین فرهنگ ایرانی در سر تا سر جهان کرده است. او به دلیل پاره ای از مسائل مجبور به ترک ایران شد و در آلمان سکونت گزید.از این رو او جلسات سخنرانی بسیاری را در شهرهای آلمان به منطور شعر خوانی و همچنین تببین جایگاه ادبیات پارسی در دیگر کشورها برگزار کرده است.او علاوه بر شعر ، یک موسیقیدان بی بدیل است و همچنین در نسخه شناسی و نسخه پژوهی نیز فعالیت های بسیاری داشته است.مهم ترین اثر او ” حافظ به سعی سایه ” می باشد .وی هم اکنون یکی از ارکان اساسی شعر و ادب پارسی در ایران زمین است و از او می توان به عنوان آخرین بازمانده از گنجینه ی عظیم غزل سرایی پارسی یاد کرد.
آثار
مروری بر آثار و اندیشه ها
ابتهاج شاعر آزادی است. هوشنگ ابتهاج متخلص به سایه ، آخرین بازمانده از گنجینه ی شعر و ادبیات پارسی ایران است. اگر بخواهیم هوشنگ ابتهاج را در یک کلام و در یک صفت تشبیه کنیم باید به او لقب ” حافظ زمان” بدهیم. ابتهاج یکی از قدرتمند ترین شاعران ایران زمین است. او غزلسرایی چیره دست و است و شعرهای نوی او نیز به غایت ارزشمند می باشند. ابتهاج را شاعر آزادی خواندیم ، اما آزادی در نگاه ابتهاج ، عاشقانه زیستن ،آزادانه نفس کشیدن و .. می باشد. ابتهاج شاعری اجتماعی و سیاسی است که در عین حال قلبی مملو از موسیقی و عشق و طرب دارد. ابتهاج درست مانند حضرت حافظ ، روحیه ای طرب انگیز اما با غمی سرشار از مسائل و مشکلات سیاسی و اجتماعی است. از این رو او بسیار شعرهای اجتماعی دارد و بسیار نیز دست به غزلسرایی های عاشقانه زده است.اما دیگر ویژگی ادبی او که بسیار او را از هم عصران خود در جایگاه والاتری قرار می دهد، ترکیب و تلفیق این روحیه ی مبارزه جویانه ی سیاسی با عالم عشق است.هوشنگ ابتهاج آرا و عقاید مخصوص به خود را دارد و اگر بخواهیم از اودر هر حوزه ای بنویسیم تنها مجبور به وصل کردن تکه هایی از زندگی او می شویم که انسجامی نخواهد داشت اما هر کدام در هر بعد از خود می تواند دستمایه ی مطالعات فراوان شود.یکی از آن وجوه مورد مطالعه در باب هوشنگ محتوای اشعارش است. ابتهاج در شعرهایش عمدتا به چند نکته اشاره می کند. مسائلی نظیر وطن ، جامعه ی در بند ، خفقان ، امیدواری ، عشق و .. از شاکله های اصلی شعر او می باشند. ابتهاج پیش از آنکه یک شاعر عاشق و عارف باشد ، یک شاعر وطن پرست است. حتی می توان گفت که عشق و عرفان او نیز ریشه در شناخت والای او از موطن خود دارد.ابتهاج ، به جد یک قرن تاریخ شفاهی ایران زمین است. از این رو او در سیر تماشای این تاریخ عظیم ، به چنان درکی از وطن و جایگاه آن رسیده است که اشعارش گاه تا مغز استخوان را می سوزاند و گاه آدمی را سرشار از طرب و حس وطن دوستی می کند. دیگر مبحثی که در شعر های او بسیار مورد مشاهده است ، مقوله ی عشق است. عشق از نگاه ابتهاج ، با عشق از نگاه مولوی بسیار نزدیک است. اما قالب اشعار او ، به حافظ گرایش پیدا می کند. از این رو ابتهاج گنجینه ای از علم به تاریخ ادبیات و همچنین علوم ادبی است و این امر باعث شده است که نگاه والای او به مسئله ی عشق صورتی بدیع به خود بگیرد.عشق از نگاه ابتهاج مقوله ای فرا زمینی نیست و عشق دریچه ای است که می توان از طریق آن به امور معنوی و فرا زمینی دست پیدا کرد.
علاوه بر فعالیت های ادبی ، ابتهاج یک فعال فرهنگی زبده و توانمند نیز بوده است.او برای مدتی در رادیو فعالیت های موسیقایی انجام میداده است و ریاست برنامه ی گلها را بر عهده داشته است. موسیقی یکی از علایق جدایی ناپذیر هوشنگ ابتهاج بوده است. او در باب اشعار بزرگان ادبیات پارسی و موسیقی شعر آنان تا به کنون مقالات و همچنین سخنرانی های بسیاری داشته است.دیگر فعالیت ابتهاج که از آن می توان به عنوان ثمره ی عمر ادبی او یاد کرد ، تصحیح دیوان حافظ بوده است. او بیش از سی سال بر روی نسخه های حافظ پژوهی تمرکز داشته است و در نهایت در کتابی به نام ” حافظ به سعی سایه” صحیح ترین روایت اشعار حافظ را ذکر کرده است. این کتاب کنون به عنوان یکی از مراجع حافظ شناسی و نسخه پژوهی شناخته می شود. همچنین مقدمه ی این کتاب یکی از برترین تحقیقات و پژوهش های موجود در عرصه ی حافظ شناسی می باشد.
در زیر یکی از مشهورترین اشعار او به نام ” ارغوان” که به نوعی نماد شاعرانگی سایه نیز شناخته می شود را با هم مطالعه می کنیم.
ارغوان،
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابیست هوا؟
یا گرفتهاست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه میبینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر میکشم از سینه نفس
نفسم را بر میگرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی میماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم میگیرد
که هوا هم اینجا زندانیست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطرمن
گریه میانگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد میگرید…
چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو میریزد
ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما میآید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ میافزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم میگذرند؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش؛
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من…