1
در حال تماشای ویژه برنامه ای هستم که یکی از کانالهای خبری به مناسبت مرگ هوشنگ ابتهاج ترتیب داده است ..دخترم که سن و سال کمی دارد از من می پرسد آیا این درست است که سایه شاعر بزرگی بود؟ وقتی به نشانه تایید سرم را تکان می دهم می پرسد حالا که ایشان نیستند بزرگترین شاعر ایران چه کسی است.می گویم از بین زنده ها دکتر شفیعی کدکنی .می پرسد بعد از او ... مدتی فکر می کنم و جونابی پیدا نمی کنم.دخترم می پرسد یعنی کسی نیست.می گویم چرا ....هستند و خواهند بود اگر
شرایط مهیا باشد .بگذار کمی بزرگتر شوی منظورم را بهتر خواهی فهمید
2
راستی چه اتفاق افتاده که خزان روزگار یکایک گلهای باغ ادب را پژمرده می کند و جایشان متاسفانه پر نمی شود گویی این خطه قبلا شکوفای چنان مشامش از سموم تنگ چشمی ها و سختگیری های ارباب قدرت آزرده شده که ساقه هایش نازا شده اند و جوانه نمی زنند.
بی تردید سوای سلب تریبون و فضا برای فعالیت ، و لغو انتشار روزنامه های مستقل و ممیزی وحشتناک ، عسرت و تحدید مالی هم مزید بر علت می شود.شرایط سخت معیشت که اسباب رنج و مشقت امثال مرحوم اخوان و احمد شاملو و.... بود قطعا در کم فروغ کردن چراغ طبع این مشاهیر بی بدیل دخیل بود.
چرا باید امثال سادات اشکوری ها بدلیل فقر مالی مجبور به فروش کتابخانه شخصی شان شوند.چرا باید امثال خشایار دیهیم ها دستمزد ترجمه شان از دستمزد ابدارچی روزنامه کمتر باشد.
3
این رویه به نظر بنده حقیر بدون پیش زمینه و برنامه ریزی نیست. که اگر صاحب طبع و استعدادی اگر باشد یا تبدیل به بلندگوی ارباب قدرت شود و یا چندان در مضیق معیشت بماند که نای حرف زدن نداشته باشد.
وقتی بنا بر انحصار طلبی باشد ساز مخالف تحمل نمی شود .تبعات آن عقیم شدن فرهنگ و مسکنت فرهنگیست.که باعث اضمحلال ملیت می شود و لاغیر