گل من / م. آزاد
گُل من
پرنده ای باش و به باغ باد بگذر
مَه من
شکوفه ای باش و به دشت آب بنشین
گل باغ آشنائی گل من کجا شکفتی
که نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه بدست مست بادی گل آتشین جامی
نه بنفشه ای نه بوئی نه نسیم گفت و گوئی
نه کبوتران پیغام
نه باغ های روشن
گل من
میان گل های کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی
مه من
تو راز ما را به کدام دیو گفتی؟
که بریده ریشه مهر شکسته شیشه دل
منم این گیاه تنها
به گلی امید بسته
همه شاخه ها شکسته..!
به امیدها نشستیم و به یادها شکفتیم
در آن سیاه منزل
به هزار وعده ماندیم
شب / اسماعیل خویی
شب که میشود
من پر از ستاره میشوم
شب که میشود،
مثل آن فشرده عظیم پرشکوه و پرشکوفه ازل
در هزار کهکشان ستاره
پارهپاره میشوم.
شب که میشود
ماهیان کهکشان
با تمام فلسهای اخترانشان
شناورند
در زلال بینشم.
شب که میشود،
من تمام ماهیان کهکشان،
و تمام فلسهای اخترانشانم،
آی…
بشنو، ای فراتر از تمام آفرینش،
ای تمام!
شب که میشود،
من تمام آفرینشم.
پیوند / ید الله رویایی
و دست های او
نیروی نور بود
نیروی نور با رمق دست های من
بیدار شد حرارت شد
خورشید شد سخاوت شد..!