سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

به بهار / محمد ابرغانی


به بهاری که می رسد از راه

حرفها دارم و نمی گویم

بگذارید

از در آمد که تو ،

سر و رویی صفا دهد

با یکی چای تازه ی خوشرنگ

که کشد هورت

خستگی از تنش برون برود


بعله ، اینقدر صبر کردم من

این یکی دو دقیقه هم رویش


خب بهار عزیز سوقاتی

این همه چشممان سفید شده

که بیایی بگو چه آوردی


مات مانده است و  قند در دهنش

گوئیا مثل سنگ خشک شده

سرفه ای می کند

صورتش تیره می شود


ول کن آقا ، نخواستم کادو

چایی ات را بخور

از شما گنده تر نداد کادو

سخن من مزاح بود


برو آقا به کار خویش برس

نشوی زیر هر فشار پرس!


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد