شب همه شب / نیما یوشیج
شب همه شب شکسته خواب به چشمم
گوش بر زنگ کاروانستم
با صداهای نیمه زنده ز دور
همعنان گشته همزبان هستم
*
جاده اما ز همه کس خالی است
ریخته بر آوار آوار
این منم به زندان شب تیره که باز
شب همه شب
گوش بر زنگ کاروانستم
این شعر به دو وزن ساخته شده است
تجریش آبان 1337
تلخ / نصرت رحمانی
تلخم، مپیچ ای دوست، تلخم
آری رهایم کن در این مرداب جانکاه
بگذار در این واپسیندم
با درد خود دلگرم باشم
ناگاه تیری از کمین برخاست، بنشست
تا پر میان سینهْ من
□
دیدم که جنگل سنگ شد در دیدگانم
شب نرمنرمک، ریخت در رود روانم
صیاد من کیست؟
جز شاخهای سرکش پرشوکت دیرینهٔ من
بگذار و بگذر
بگذار در این واپسیندم
گهگاه با لیسیدنِ خونابِ زخمم
سرگرم باشم!
ققنوس / جواد طالعی
آب از سرم گذشت.
گذشت؟
نه نمی دانم
فریاد هست،
و تا که هست فریاد
داد هست و نفس می کشیم.
پس زنده ایم تا که داد بخواهیم.
داد مرا تو می ستانی
در هفت حوض خون.
از من به بچه های خیابان درود
که بچه خیابان بودم تا بودم.
فردا که غول به شیشه برگشت
رقص مرا می بینی
در ازدحام خیابان.
آب از سرمگذشت؟
نه.
من زنده ام
تا دشمن تو بمیرد
ای بچه خیابان!
۵آبان ۱۴۰۱