پیش از آنکه معشوق من شوی،
برای گاهشماری چندین تقویم وجود داشت:
هندیان، تقویم خود را داشتند
چینیان، تقویم خود را
پارسیان، تقویم خود را
و مصریان نیز تقویم خود را...
پس از آنکه معشوق من شدی،
مردم چنین میگویند :
هزار سال پیش از چشمانش
قرن دهم پس از چشمانش!
در عشق تو، به " دمای تبخیر "رسیدهام!
آب دریا، از دریا بزرگتر شده است
و سرشک دیده بزرگتر از دیدگان
و مساحت زخم
بیش از مساحت کالبد...
و شمار واژگانی که میشناسم
بسیار کمتر است
از خالهایی که زینت بخش پیکر توست
دیگر نمیتوانم
بیش از این در دخمههای گیسوانت نفوذ کنم
سالهای سال است
که در روزنامهها مرا مفقودالاثر اعلام کردهاند...
و تا اطلاع ثانوی
ناپدید خواهم بود!
زبان، نمیتواند تو را بیان کند
واژگان
همچون اسبهای چوبین
شب و روز در پیات میدوند
و به تو نمیرسند...
هر بار مرا به عشق تو متهم کنند
احساس برتری میکنم.
کنفرانس مطبوعاتی برپا میکنم
تصویرت را میان خبرنگاران توزیع میکنم
و بر صفحهی تلویزیون ظاهر میشوم
درحالی که بر آستین جامهام
گل رسوایی برق میزند
میشنیدم که دلدادگان
از اشتیاق خویش میگفتند
... و میخندیدم!
اما زمانی که به مهمانپذیر بازگشتم
و قهوهام را به تنهایی نوشیدم،
دانستم که چگونه دشنهی دلتنگی در پهلو مینشیند
و هرگز بیرون نمیرود!
مشکل من با نقد این است
که هر بار با جوهر سیاه شعری نوشتم،
گفتند آن را از چشمان تو اقتباس کردهام
مشکل من با زنان این است
که هر بار رابطه با تو را انکار کردم،
صدای نرم به هم خوردن النگوهایت را
در زیر و بم صدایم شنیدند
و لباس خوابت را دیدند
که در گنجهی حافظهام آویخته بود
اگر مردی را میشناسی
که بیشتر از من دوستت دارد
او را نشانم ده
تا به او تبریک بگویم
و سپس بکشمش!
نزار قبانی