گفت که دیوانه منم
به هر کجا قدم نهم نقش سفاهت بزنم
برغم زخم از رفقا برایشان من هستم
هنوز خاک کف پا
بگو که جیبم بزنند
بگو فریبم بدهند
نمی هراسم هرگز از اشتلمهای جفا
مثال اویی که خرش برفت در صومعهای
و خود به آواز بلند
نداشت پروای خرش
برفت خر می گویم
ز خیر و شر می گویم
بگو بگویند که من
بپای این قوم دغل
بریختم هر آرزو که داشتم
چه رنگ و بو که داشتم