تمام شد تمام شد
هر آنچه انتظار داشتم
چه بذر های آرزو
که با تمامی توان خویش ، کاشتم
به انتظار پلک من
تمام بیست و چار ساعت تمام هفته های ماهها و سالها
بهم نشد مماس
و زنگ زد در انتظار
برغم خنده ی گزنده داس !
تمام شد
نقاب آرزو دریده شد
نویدها چو سقزی که طعم تلخ می دهد
جویده شد
و رشته امید ما
بریده شد
زمین آرزوی ما
زمین نبود ، گور بود
دریغ و درد چشم کور بود