وقتی نگاه می کنی از پشت میله ها
در چشم تو غروب هزار آرزوی دور
از آسمان بجا نگذارد
جز یک سفال سرخ ترک خورده
وقتی نگاه می کنی از پشت میله ها
آرامش موقت ایوان
ترسی تشنجی را
ناگاه بر تمام تنت چیره می کند
و برگهای سبز به چشمان گربه ای
تبدیل می شوند
که در مجال غفلت کوتاهی
با یک هجوم برقفست پنجه میکشد
گیرم در آن زمان که دهان باز می کنی
هر اهل ذوق از این همه زیبائی ونشاط
دیوانه می شود
یا بر مدار شعله آواز تو بهار
پروانه میشود
اما به خاطر آر که چون می گرفتی اوج
با داس استقامت خود دشت باد را
آشفته خرمنی می کردی
آه ای پرنده در خور اعجاز بال خود
آواز تازه ای را سرده
آوازی در مایه اثیری پرواز
دی ماه ۷۳