انفجار / محمود مشفق تهرانی
مثل گریز دور کبوترها
در منتهای نیلی بی فریاد ؛
اندیشه میکنیم
و شادمانه ناگاه
احساس میکنیم؛
در ژرفنای بهتی بینام .
یک انفجار روشن را
در باغ
- وقت طلوع سبز چکاوکها -
احضار / رضا براهنی
بیتو غروبم /علی رضا طبایی
ای به سفر رفته، تا تو رفتی از این شهر
باغ دلم - بی تو - پایمال خزان شد
بی تو، به چشم من آفتاب فرو مرد
روز، سیاهی گرفت و ماه، نهان شد
بی تو کنون خالی از ترانه شوقم
بی تو، غمینتر ز قلههای کبودم
بی تو، چو خاکسترم، حبابم، سنگم
خسته و بیزار از فسانه "بودم"
بی تو کویرم، کویر پیر عطشناک
بی تو غروبم، غروب آخر پاییز
بی تو درختم، درخت تشنه بیبرگ
بی تو سرودم، سرود گنگ غمانگیز
بی تو، تهی از خروش و ناله و فریاد
بی تو، تهی از دروغ گرم فریبم
شعله زرد نشسته در ره بادم
لاله تنهای دشتهای غریبم
سینه من، بی تو، سرد و تیره، چو مرداب
خنده من، آفتاب زرد لب بام
چهره من، بی تو، برگ مرده پاییز
قصه من، قصه سیاهی و ابهام
بی تو چو ابرم
ابرم و سرشار گریههای ملالم
لیک، توانایی گریستنم نیست
ای به سفر رفته، بی تو هیچم و پوچم
بی تو دگر، اشتیاق زیستنم نیست