با چهره ای شبیه به تصویر پیریم
در آستانه در من ایستاده بود
و کفشهای پاره و فرسوده ی مرا
می کرد ریشخند
یعنی نمانده است در آن جای سالمی
تا خار و سنگلاخ بیارد به او گزند!
گفتم که تلخکامی هر اشتباه را
باید زبان من بچشد نه زبان تو
گوشی که جذب دعوت چاووش ها شده
با زور هم نمی شنود داستان تو
آن کوله بار شور و جنونم ولی نشد
در این سراب گمشدگی دستگیر من
عریانی امید در این دشت بی فروغ
تصدیق کرد طعنه ی تصویر پیر من
با این همه دویدن و مقصد نیافتن
تصویری از قلمرو موهوم بافتن
اینک طنین خنده ی دیوانه وار او
پیچیده در سرم چو صدای پتک
وادار می کند که بخندم
بر عزم جاهلانه ی این گونه جستجو !