به یادگار چه باید نوشت بر دیوار؟
چه مشکلست که در این مسیر فرسوده
درنگ کرد چو سنگ
و چرخ خاطره را باز داشت از رفتار
ندید شور جوانی که در سیاهی شب
به زعم خویش چراغ سپیده افروزد
و آنچه را که به دیوارها بچسباند ،
کلید معجزه های محال می داند
ندید پارچه هائی که می کند اعلام
عروس مرگ گرفته ست از جوانان کام!
مرور این تکرار
تسلسلیست که سر گیجه آورد هر بار
به یادگار چه باید نوشت بر دیوار؟
شهریور هشتاد و هشت
جناب راثی پور بهتر است از انتشار شعرهای تکراری خود داری کنیم
سلام و عرض ادب جناب فریبرز
بله درست می فرمائید
این شعر قبلا در دینگ دانگ چاپ شده است .
جناب بیلویردی یکبار بنده را مثل شما که لطف دارید( و البته تشویق می کنید ) با کسرائی مقایسه کرده بود از این لحاظ که گرایش های سیاسی ام را در شعرهایم پنهان نمی کنم .
ممنون از بذل حوصله شما
آقای راثی پور،
درود بر شما، نخست این که فکر می کنم قبلا شعری با همین مطلع از شما خوانده ام. درست است؟ دیگر این که ظاهرا می دانیم که باید بر دیوار چه نوشت: هر آنچه که میبینیم و هر آنچه که میخواهیم. و هر آنچه که نخواستیم و خواستیم. اما:
پیام شعر شما در این شعر و پیام شعر کسرایی در مهرۀ سرخ در لحظۀ خاصی همزاویه اند: تکرار درد و ندانم کاری و سرگشتگی! تاریخ دردناک ما که خود خواسته ایم، زیرا که عقل، باطل، نهیب زد که هان! دوست است او!
شاد و امیدوار و پاینده باشید