سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

رها/محمد علی شاکری یکتا


مانند آن پرنده ی تنها

که صبح زود 

در تابش نگاه تو پرواز می کند

شعرم رها شده  از واژه های خواب.

استعداد شاعری ایرانیان دیرتر شکوفا شد/گفتگو با سعید سلطانی طارمی

همدلی | روح‌الله مهدی‌پور عمرانی ـ گفت‌وگوی مفصل ما با سعید سلطانی شاعر و نویسنده در برابر شماست. گفت و گویی که سعی کردیم در آن از بخش‌های مختلف جهان شعر و حال و هوای این روزهای شعر در جامعه تا شیوه کاری خود سلطانی را مطرح کنیم. سعید سلطانی با صبوری به تمام سوالات ما با حوصله پاسخ داد. 
چقدر زمان لازم است تا کسی شاعرشود؟ اصلا برای شاعرشدن، چه شرایطی لازم است؟
سوال عجیبی ا‌ست. عجیب از این جهت که شاعری مثل طب یا مهندسی نیست که برای رسیدن به آن جایگاه باید مراتب معینی از دانش را طی کنی. ممکن است کسی در کل ادبیات یا گرایشی از آن تخصص بالایی پیدا کند، یا زبان‌دان و زبان شناس برجسته‌ای باشد ولی شاعر نباشد. حتی اگر شعر بگوید به شاعری چندان جدی گرفته نشود... نمونه‌ها فراوانند. اما شاعری به قول بیهقی جای دیگر نشیند. اگر طبیب و مهندس و ادیب ضروری ا‌ست که بر کل و جزء رشته خود اشراف داشته باشند شاعران باید بر طیفی از دانش‌های زمان خود دست کم تسلط نسبی داشته باشند. زبان با تمام طول و عرض و تاریخ و جغرافیایش، ادبیات در تمام ابعادش از شعر و نثر گرفته تا نظم و از دورترین زمانه تا امروزش، بیان و فنون ادبی، نقد ادبی و مکاتب مختلف آن، اسطوره و دین، فلسفه، تاریخ، جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، سیاست و انواع هنرها مثل موسیقی و نقاشی، سینما و تکنیک‌های آن‌ها...چرا که کار شاعر در لحظه شاعری، تحلیل و تحقیق و تدریس نیست. کار شاعر اگر نگوئیم آفرینش، تولید شعر است و هر شعر خلق دوباره هستی‌ست... و هرچه گستره فرهنگی ذهن شاعر وسیع‌تر و عمق آن بیشتر باشد هستی که تولید می‌کند تازه‌تر متنوع‌تر خیال‌انگیز‌تر و پرعاطفه‌تر خواهد‌ بود به عبارت بهتر آن‌چه تولید می‌کند شعرتر خواهد بود.
می‌گویند شعر به دلیل این‌که برتخیل تکیه دارد، انسان را از واقعیت‌ها دورمی‌کند. این نظر، چقدر درست است وچقدر نادرست؟ چرا؟ 
از نظر من شعر نوعی معرفت برای تبیین و تفسیر هستی ا‌ست، از این جهت است که فلاسفه همیشه به شعر نیاز داشته‌اند حتی اگر با شاعران مهربان نبوده‌اند. اگر ابزار فلاسفه برای تبیین هستی فکر است ابزار شاعر خیال است سرچشمه خیال، تجربه‌های حسی هستند که در پیوند با عاطفه انسان به جایگاه تاثیرگذاری می‌رسند و حس و درک مخاطب را در اختیار می‌گیرند. قوه تخیل که خاستگاه خیال است نباید با توهم اشتباه گرفته شود حکمای ما توهم را قسمی از ادراک دانسته‌اند که کارش درک معانی جزئی غیرمحسوس موجود در ماده‌ است در حالی که تخیل را حرکت نفس در محسوسات تعریف کرده‌اند و تفکر را حرکت نفس در معقولات. در روانشناسی امروز توهم را تجارب حسی یا ادراکی دانسته‌اند که هیچ منبع خارجی واقعی ندارند مانند شنیدن صدای شیطان که به فرد دستور کشتن کسی را می‌دهد. پس در این زمینه توافقی نداریم با هم. چیزی که بر واقعیت استوار است انسان را از واقعیت دور نمی‌سازد. ضمناً بر واقعیت استوار بودن با واقع‌گرایی فرق دارد. حتی تصاویر فراواقع‌گرا ریشه‌های حسی عمیقی دارند این ریشه‌های حسی عمیق است که شعر فراواقع‌گرا را برای خواننده پذیرفتنی می‌کند وقتی سارتر و بارت اعلام می‌کنند که واژه در شعر خودشیئ است نام آن نیست یعنی واژه خود واقعیت است ممکن است واقعیت ریشه در واقعیت نداشته باشد؟ این جمله بارت که به نظرم در مقاله نوشتار و سکوت آمده " و نوشتار دیگرانی چون پروست، سلین، کوئنو و پره‌ور هریک به روش ویژه خود بر وجود طبیعتی اجتماعی استوارند." به اندازه کافی گویاست. طبیعتی اجتماعی... 
ایران را به داشتنِ شاعرانِ فراوان می‌شناسند. فکرمی‌کنید علت چیست؟ 
جالب است که ما تا اواخر قرن دوم هجری خبر دقیقی نداریم از شعر در میان ایرانیان. ادعاهای اثبات نشده‌ای درباره شعر بودن برخی آثار دینی و خسروانی‌ها که همراه موسیقی خوانده می‌شده‌اند تنها دست‌مایه‌هایی هستند که ما را به بودن شعر بین ایرانیان راهنمایی می‌کنند. در میان اصطلاحات فلسفی اتیک و استتیک در زبان پهلوی که طبری فراهم آورده هم واژه‌ای وجود ندارد که به شعر دلالت کند تنها واژه‌های امیدوار کننده "یان" به معنی الهام و "زُست" به معنی بیت شعر است. می‌خواهم بگویم از قرن سوم هجری‌ست که تک و توک شعر و شاعر می‌شناسیم. البته فرضیه‌های اثبات نشده فراوان است و کسانی مایلند که عرب‌ها شاعری را از ایرانیان آموخته باشند همان‌طور که موسیقی را از آن‌ها آموخته‌اند. متاسفانه این‌ها هیچ‌کدام مستندات استوار و محکمه پسندی ندارند. با این حال حتی اگر آن یک بیت شعری که به بهرام گور نسبت داده‌اند، عین حقیقت باشد و تعداد قابل توجهی شاعر در میان ایرانیان عصرهای قبل از اسلام بوده باشد چرا هیچ سند تاریخی محکمی در فارسی، عربی، سریانی، یونانی، رومی و ارمنی و... به نام یک شاعر ایرانی اشاره نمی‌کند؟ می‌خواهم بگویم استعداد شاعری ایرانیان انگار خیلی دیرتر از دیگر استعدادهای‌شان شکوفا شده است. اگر فقط می‌شد ثابت کرد که اصل ویس و رامین یا خسرو و شیرین یا یکی از داستان‌های شاهنامه به شعر بوده قضیه خیلی فرق می‌کرد. همان‌طور که ماجرای یونانیان به خاطر آثار هومر و تراژدی‌هایشان حتی مصریان و سومریان در شاعری متفاوت است. من شاعری و نویسندگی ایرانی‌های بعد از اسلام را در ارتباط مستقیم با ترویج سواد خواندن و نوشتن به زبان دری می‌دانم که تحت تاثیر شعوبی‌گری رونق یافته به نوعی آگاهی ملی انجامیده بود این شعوبی‌گری یا ایرانشهرگرایی و فارسی‌خوانی چنان قدرتمند بوده که برجسته‌ترین شاعر زن قرون اولیه، حتی ثانویه شعر فارسی یعنی رابعه کعب قُزداری از خاندانی عرب برخاسته که در خراسان قدیم امارت داشته‌اند. تاکید می‌کنم زن بودن این شاعر بسیار با اهمیت است چون نشان می‌دهد که جنبش فارسی‌خوانی و ایرانشهرگرایی تا اعماق خاندان‌های عرب هم نفوذ کرده بوده است. تحولات زبان فارسی دری و ظهور سلسله‌های شاهی ایرانی چون صفاریان و سامانیان و همراهی شعر فارسی با موسیقی، به رواج شعر و شاعری کمک کرد. مخصوصا که شعر به رسانه‌ای تبدیل شد جهت تبلیغ ایرانیت هم‌چنین نام و بزرگی شاهان و وزیران و امیران...این وجه رسانگی شعر است که از قرن ششم به بعد به ترویج آن کمک می‌کند چرا که به محملی جهت انتقال و آموزش اندیشه‌های عرفانی و دینی تبدیل می‌شود و استعدادهایی چون سنایی، عطار، نظامی، سعدی، مولوی و حافظ توان تفکر و تخیل خود را در آن عرصه به کار می‌گیرند. در میان هر ملتی اگر در هنر یا صنعتی مردان و زنان بزرگی ظهور کنند سنت‌های پرجاذبه‌ای تولید می‌شود و افراد زیادی سعی می‌کنند بخت خود را در آن زمینه بیازمایند، و در تاریخ مردم خود جایگاهی به دست آورند، چنان‌که در شعر فارسی این اتفاق افتاده است.
برای نوشتن ( سرودن ) شعر، چه عواملی مورد نیاز است؟ 
می‌خواهم به این سوال‌تان پاسخ کوتاهی بدهم: هیچ چیزی در عرصه هستی و معرفت انسانی وجود ندارد که شعر از آن بی‌نیاز باشد. از عشق تا سیاست، صلح تا جنگ، سکوت تا هیاهو، زبان تا فلسفه، ادبیات تا جغرافی، موسیقی تا مکانیک، فوتبال تا سبیرنتیک، تدبیر منزل تا سیاست مُدُن...
مطالعه ادبیات کلاسیک ( دیوان شاعران – کتاب‌های عروض و قافیه و. . . ) چه کمکی به شاعرانِ نوآمده می‌کند؟
می‌دانم که جریان‌هایی از شعر امروز که متکی بر نفی سنت از هر نوعی هستند دست کم در محافل خصوصی
‌شان مطالعه این چیزها را بی‌ثمر حتی مضر اعلام می‌کنند... اما واقعیت آن است که وقتی شعر از موسیقی و مکانیک بی‌نیاز نیست چطور می‌تواند از مطالعه شعر و علوم مربوط به آن بی‌نیاز باشد. بدیهی‌ست که شاعر باید فرزند زمان خود باشد. ولی زمان، چه نیوتنی باشد چه کانتی. چه در تسلسل وقایع به صورت کمیت‌های بنیادی دیده شود چه به صورت فضا و عدد در ساختارهای ذهنی ما باشد از گذشته خود بی‌نیاز نیست زمان عنصری خلق‌الساعه نیست در فاصله‌های کمی بین گذشته و آینده اتفاق می‌افتد. می‌خواهم بگویم نفی سنت به معنی نفی تاریخ نیست نفی سنت به معنی بی‌نیازی از آگاهی از آن نیست برای نفی هر سنتی اول باید آن را شناخت چون نفی سنت ایجاد خلاء می‌کند عنصر تازه باید بتواند و به نوعی باشد که آن خلاء را پر کند و الا پای خود را از ایستادن بر زمین سفت محروم خواهد کرد. کمترین سود خواندن آثار شاعران پیشین شناخت تنگناهای عمقی زبان است - که آنها بر آن غلبه کرده‌اند- و احاطه به جای‌گذاری کلمات و معماری گزاره‌هاست. روشن است هر شاعری گزاره‌های خود را می‌نویسد مطالعه آثار پیشین بر کیفیت معماری کار شاعر و لاجرم ارزش هنری آن بی‌تاثیر نخواهد بود. وقتی شاعری که به اندازه مجموع مولوی، مایاکوفسکی، ناظم حکمت و بوکوفسکی خودش را عارف و نوآور، انقلابی و معاصر می‌داند تلفنی از منتقدی (لابد مرتجع)، وزن غزلی از حافظ را می‌پرسد تا در کارگاه یا کلاس یا کالج یا فرهنگستان شعرش صحت ادعایش را در باره وزن غزل مستند به نام منتقد کند ناگزیر باید به اهمیت آموختن مبانی کار تاکید هزارباره کرد. 
آیا سرودن شعر، زمان و مکان ویژه‌ای نیازدارد؟ شنیده‌ام که بعضی ازشاعران، صبح زود و یا نیمه‌های شب، ذوق‌شان گُل می‌کند. این عادت‌ها چقدر عمومیت دارد؟
من از این چیزها خبر ندارم. برای خود من فرقی نمی‌کند هروقت زمانش رسید، باید بپذیرم حضورش را. به نظرم چیزی مثل زایمان است در هر ساعتی و هرجایی که وقتش شد دردش شروع می‌شود. 
معروف است که داستان‌نویسان همیشه مداد و دفترچه یادداشت درجیب‌شان دارند تا به محض دیدنِ سوژه، آن را یادداشت کنند و در زمان مناسبی آن را درقالب داستان بپرورانند. شاعران دراین زمینه چه می‌کنند؟ 
هیچ فرمول معینی وجود ندارد عادت‌های نوشتن آدم‌ها متفاوت است هیچ دو نفری مثل هم کار نمی‌کنند. اما اگر شاعر حافظه خوبی داشته باشد در حال پیاده‌روی یا رانندگی یا مثل فروغ در حال انجام کارهای خانه شعرش را هم می‌گوید و به خاطر می‌سپارد تا سر فرصت بنویسد اگر حافظه‌اش خوب نباشد ناچار است بلافاصله آن را یادداشت کند تا از دست ندهد. البته حافظه‌نشینی شعر بهتر از داستان است در نتیجه شاعران کمتر از داستان‌نویس‌ها به مداد و کاغذ احتیاج دارند. امروزه که دیگر به آن جنگولک‌ها احتیاج نیست کافیست وسط چهارراه یا هرجایی در حال حرکت یا ایستاده، شعر یا داستان‌تان را در گوش گوشی همراه‌تان تعریف کنید تا برای‌تان ضبط کند یا به خط زیبای فارسی بنویسد. 
در دوره‌هایی ازتاریخ ما – اگرخیلی دورنرویم – در دهه‌های 30 و 40 و50 تعدادی شاعرسرشناس و جریان سازحضورداشتند. مانند بهار ، نیما ، فروغ فرخزاد ، اخوان ، شاملو و . . . چرا درزمانه ما یعنی دراین سال‌های اخیر، چنین اتفاق‌هایی در قلمرو شعر نمی‌افتد؟ 
معتقدم جریان‌های هنری با اوضاع و تحولات اجتماعی پیوند تنگاتنگی دارند. اصولا مجموعه‌ای از عوامل مورد نیاز است تا یک خواست یا اراده از زمینه جامعه سربرآورد و فرصت بالیدن و جلوه‌گری و پذیرش پیدا کند. مجبورم اعتراف کنم در هیچ زمانه‌ای شاعران ما این چنین آگاهانه و آزمندانه در صدد جریان‌سازی و نوآوری نبوده‌اند که در روزگار ما. اما شالیکاری در کویر عاقبتی جز استهزا نصیبش نمی‌شود. یادمان باشد شالیکاری در کویر امری‌ست نو و در جهت نفی تمام سنت‌های کشت و کار در کویر. اصلی که بر ذهنیت نوآوران و جریان‌سازان آرزومند ما مسلط است. گفته می‌شود شاعران زمانه ما با بضاعت ناچیز و سرعت بسیار دست به جریان‌سازی و نوآوری زدند و اتفاقا خودشان برخلاف من و شما معتقدند موفق هم بوده‌اند و حداکثر در همان دهه محصول کارشان را برداشت کرده کشتگاه را به نوآمدگان دهه نو سپرده‌اند با این تفاوت که گذشتگان جهان را برای نام و کار خود کوچک می‌دیدند اینان به همان
دور و ‌بر خود راضی و قانعند. ما برایشان هوشمندی، ابتکار و آوازه بیشتر آرزو می‌کنیم.
یک شعرخوب، چه شعری است؟
از نظر من شعر خوب شعری ا‌ست که عناصر تشکیل دهنده‌اش تعادلی رویایی داشته‌ باشند. زبان، فکر، خیال، موسیقی در آن به چنان تعادلی رسیده باشند که بر زیبایی و جلوه یکدیگر بیفزایند. حالا این که آن تعادل چگونه و کی حاصل می‌شود و به چیزهای زیادی بستگی دارد حرف دیگری ا‌ست که متاسفانه شاعر امروز خود را بی‌نیاز می‌داند از آن.
چرا شعرسپید، میدانِ بیشتری دارد؟ 
ظاهرا این طور به نظر می‌رسد که نوشتن شعر سپید با موانع کمتری برخورد می‌کند و راه برای بیان آنچه در ضمیر شاعر است باز است ولی واقعیت کمی متفاوت است. شاهد مدعی میزان شعر سپید یا نثر - شعری است که در همین دهه‌ها تولید شده، طبق برآوردها میزان شعر سپیدی که در شش دهه اخیر تولید شده از کل شعری که از قرن چهارم تا چهاردهم تولید شده و موجود است بیشتر است. با این حال شعر سپید یا بی‌وزن یا نثم به قول دکتر تندرکیا یا نثر- شعر همچنان متکی به رسانه‌ها بخصوص مطبوعات است. شاملو یک استثناست. ما شاعری داریم که در هرسه زمینه شعر سپید، نیمایی و کلاسیک کار کرده است. در این که او از مهمترین استعدادهای شعری دهه‌های اخیر است شکی نیست. امور فنی شعر سپید هم چیزی نبوده که در دسترس او نباشد ولی حتی یک مورد قابل توجه شعر- نثر از او نداریم در حالی که در شعر نیمایی و کلاسیک بخصوص غزل از موفق‌ترین‌هاست. منزوی را می‌گویم. مقصودم آن است که سرودن شعر سپید آن چنان که جایگاهی ماندگار همانند شعر کلاسیک و نیمایی پیدا کند کاری بسیار دشوار است. دشوارتر از هرنوع شعر دیگری می‌توان تصور کرد. علتش هم آسانی آن است که ذهن شاعر را غافل می‌کند. به جایی رسیدن در هر کار دشواری که آسان‌نماست سخت است. هرچه این آسان‌نمایی بیشتر باشد کار به همان نسبت سخت‌تر می‌شود. اصطلاح سهل و ممتنع را حتما شنیده‌اید، در ادبیات، سهل و ممتنع به زبانی می‌گویند که انگار آسان است ولی دست یافتن به آن ممتنع و نزدیک به محال است. یعنی چیزی که در آن واحد عادی و فوق‌العاده ا‌ست. شعر سپید شما اگر چنین نباشد حرف بیهوده‌ای‌ است. 
برای شاعرانِ جوان و نوآمده، چه سفارشی دارید؟ 
برای‌شان موفقیت و آرامش آرزو می‌کنم.

شعر زنانه ، شعر مردانه /اسماعیل امینی

درمحافل ادبی ، شیوه ای در نقد آثار شاعران زن رایج است که به نظر نیازمند بازنگری است.

هر وقت که قرار است دربارۀ شعری که سراینده اش زن است ، بحث شود بلافاصله این بحث مطرح می شود که در این شعر چقدر از نشانه های زن بودن و زنانگی دیده می شود؟

حتی گاهی محافل و جایزه های جداگانه ای برای شعر زنان فراهم می آید، گویی که شعر زنان ، شعریکی از اصناف اجتماعی است ، مثل شعر دانشجویی یا شعر دانش آموزی .

اما آن نشانه های زن بودن ، که مورد نظر منتقدان محفلی است چه چیزهایی است؟

نخست این که زندگی از منظر ایشان دو بخش دارد ؛ یکی بخش عمومی که مربوط به اجتماع و سیاست و اقتصاد و اندیشه است و دیگر بخش خصوصی زندگی که مربوط به خانه و آشپزخانه و خوراک و پوشاک و عشق و عاطفه است.

روشن است که در این نگاه ، زنان در این بخش اخیر، یعنی جنبۀ خصوصی زندگی نقش دارند و زنانگی هر چیزی است که به نحوی در این محدوده محصور باشد.

و البته از این میان ، سخن گفتن از جسم و تمایلات جسمانی در شعر زنان ، با اقبال منتقدان مواجه می شود.

شگفت آن که در این نکته طیف روشنفکران غربگرا با منتقدان متمایل به محافل سنتی هم سلیقه اند!

یعنی هر دو طرف دعوا ، بر سر جسم زن دعوا دارند، و زن را چیزی جز پیکری زیبا و برانگیزانندۀ تمایلات غریزی نمی بینند، با این تفاوت که روشنفکران غربگرا می خواهند که این پیکر ، مکشوف و در معرض تماشای همگان باشد، و آن طرفی ها می خواهند که   از آن بهرۀ اختصاصی ببرند. اما در اصل موضوع ؛ یعنی ابزار تمتع بودن زنان ،میان طرفین دعوا توافق حاصل است.

بر این اساس است که منتقد غربگرا ، از زنان شاعر توقع داردکه هر چه عریان تر وجسمانی ترو بی پرواتر بنویسند و بسرایند و منتقد طیف مقابل او نیز  در شعر زنان فقط در پی پرده ها و دیوارها و پوشش هایی است که نگذارد جاذبه های جسمانی زن آشکار شود.

گویی زنان شاعر اگر از چیزی غیر از جاذبه های جسمانی ، به تأیید یا به انکار، بسرایند از محدودۀ شعر زنان بیرون رفته اند و دیگر نشانی از زنانگی در شعر آن ها نیست.

 

نیم نگاهی به زندگی و آثار مجید امین مؤید /حسن ریاضی



شماری از فعالان عرصه مبارزات سیاسی و اجتماعی کشورمان با آثار فکری و قلمی خود در زمینه هنر و ادبیات نیز، تحول آفرین بوده اند. یکی از کوشندگان پرآوازه این راه مجید امین مؤید هست که جزو اولین شناسندگان آرتور میلر، برتولت برشت، آرنولد هاوزر، در ایران می باشد. او با ترجمة آثاری چون «تاریخ اجتماعی هنر» اثر آرنولد هاوزر، «رابطه هنر و واقعیت از دیدگاه زیباشناسی» اثر چرنیشفسکی و تألیف «سیری در اندیشه های برشت» در سالهای قبل از انقلاب، نقش سازنده ای در تکامل اندیشه هنری و درک زیبائی شناسانه نویسندگان، هنرمندان و خوانندگان این مرز و بوم داشته است. آنچه ارزش کار او را دوچندان می کند اینست که او بیشتر آثارش را در زندان ترجمه و تألیف کرده است.


م- امین مؤید در شانزدهم خرداد ۱۳۰۹ خورشیدی در محله «دوره چی» تبریز چشم به جهان گشود. پدرش پیله وری تنگدست، اما سخت کوش، روشن بین و درستکار و مادرش نیز مؤمنه بانویی بوده خوش قلب، خانه دار و کم توقع. مجید در دامان چنین خانواده ای پرورش یافت. انسان دوستی و مهرورزی آموخت، صبور و متکی به نفس بار آمد. خصیصه هایی که زیربنای استوار منش و بینش بعدی او شدند. مجید به سن مدرسه که رسید پای به دبستان گذاشت با شور و شوق فراوان به تحصیل پرداخت کلاس چهارم ابتدائی بود که احساس کرد کتابهای درسی او را اقناع نمی کند، غلیرغم تنگدستی و محرومیت با تهیه و مطالعه کتابهای غیردرسی همچون امیرارسلان، اسکندرنامه، بوسه عذرا، کنت مونت کریستو و … می پردازد. عشق به کتاب و کشش فوق العاده اش به مطالعه آنچنان بود که هر کتابی را ه به چنگ اش می افتاد با اشتیاق تمام می خواند. ولی این روال چندان نمی پاید، با مرگ پدر در سال ۱۳۲۲ بحران مالی گریبانگیر خانواده می شود. مجید به زعم میل باطنی اش به کار روی می آورد و در فروشگاه چرم فروشی توکلی به عنوان حسابدار به کار می پردازد در محیط جدید چشم اش به واقعیت های زندگی گشوده می شود. چهره کریه فقر و بی عدالتی با تمامی جوانب اش بر او آشکار می شود. تضاد فقر و غنا، درد و بیدردی، ستم ملی ستم طبقاتی، اندیشه عدالت جویی و حس مبارزه را در او بیدار می کند. او هم از مدرسه اجتماع می آموزد و هم به مطالعه شخصی می پردازد، کم کم حس می کند حرفی برای گفتن دارد، دست به قلم می برد، از دیده ها، شنیده ها و خوانده هایش داستانگونه هایی می نویسد، از این رهگذر استعداد ادبی اش شکوفا می شود.


تا اینکه حوادث روزگار م – امین مؤید سرزنده و پویا را، از پیچ و خمهای فراوان زندگی، عبور داده و بسوی کار و زار پرشور مبارزات اجتماعی سوق می دهد. امین مؤید که جوانی است که با شیفتگی و شورندگی اینک به جستجوی یک فضای فرهنگی باز و گسترده و عاری از ناسازی و دژخویی است؛ فضا و عرصه ای که او بتواند، میل شورانگیزش به خواندن و نوشتن را در آنجا اقناع کند و از زندگی و آرزوهای نجیب مردم دیارش، از زبان و ادبیات مادری اش، گفتنی ها گوید، که با انتشار روزنامه آذربایجان (۱۳۳۰)، آن افق تازه در برابرش گشوده می شود و او به عضویت تحریریه روزنامه در می آید. بدینوسیله زمینه ای فراهم می آید که او آرزوهایش را جامه عمل بپوشاند. اما افسوس که با کودتای ۲۸ مرداد محیط خفقان و سرکوب بر کشور حاکم می شود. او نیز در سال ۱۳۳۳ به جرم عضویت در تحریریه آذربایجان در دادگاه نظامی به یکسال حبس محکوم می شود. سال ۱۳۳۴ آزاد می شود.


سالهای ۳۸-۱۳۳۷ با تشدید مبارزات مردمی، اعتراضات و اعتصابات شروع می شود: اعتصاب دانشگاهیان تبریز در سال ۳۷، اعتصاب کارگران کوره پز خانه های تهراه در سال ۳۸، اعتصاب تاکسی رانان تهران، نانوایان تبریز، و افزایش نارضایتی عمومی هیئت حاکمه را به وحشت می اندازد. عمال رژیم برای زهرچشم گرفتن از مردم، توطئه سرکوبی مبارزات مردم را در دستور کار قرار می دهند. بدین خاطر عده ای از فعالان سیاسی اجتماعی را در آذربایجان، کردستان، تهران و از جمله امین مؤید را دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه و به اعدام محکوم می کنند. پنج نفر از یاران امین مؤید در ۱۴/۲/۱۳۳۹ در تبریز تیرباران می شوند. اما، اعتراضات جهانی و اختلافات درون حکومتی و اجرای طرح کندی که به سقوط دولت دکتر اقبال و روی کار آمدن دولت علی امینی منجر می شود، در نتیجه اعدام ها نیز متوقف می شود. الموتی به وزارت دادگستری گمارده می شود. حکم اعدام امی مؤید که ۷ ماه در زیر اعدام بود، شکسته و به حبس ابد تقلیل می یابد. او تا سال ۱۳۵۶ در زندانهای قزل قلعه، قصر، عادل آباد شیراز و … در معرض انواع شکنجه های روحی و جسمی، قرار گرفت، توهین و هتک حرمت و بی عدالتی را که در حق او و یارانش اعمال می شد با سرافرازی تحمل کرد. خود در این مورد می گوید: «زندان تمامی لحظاتش غیرعادی اند، چرا که وقوع هر گونه اتفاقی در آن امکان پذیر است، زندان هر ثانیه اش امید، اضطراب، دلهره، تحقیر، ایستادگی و مبار


زه است». که او، خود ۱۸ سال این ثانیه ها را زیسته است.


حبس ابد، موقعیت ویژه ای بود، که او در آن قرار گرفته بود. در این موقعیت تمامی ارتباطهایش با محیط اجتماعی، خانواده، دوستان و … قطع شده بود. به عبارتی به پوسیدن تدریجی و تحلیل رفتن در دالانی سرد و بی روح و بی آفتاب و امید محکوم شده بود. اما امین مؤید عاشق زندگی با امید به فردای روشن، ایمان به انسان، و با شور درونی اش راهی دیگر گونه به سوی مردمش می گشاید، راهی مطمئن و روشن ادبیات. این یگانه راه ارتباط او با جهان بیرون است. از اینطریق، امین مؤید ادبیات میهنش را با ادبیات جهانی پیوند می زند و با ترجمه آثار نویسندگان و اندیشمندان برجسته جهانی و انتشار آنها در بیرون از زندان، بار دیگر در مبارزات مردم سرزمین اش سهیم می شود.


دهة چهل دهة شکوفائی ادبیات و هنر و بویژه نمایشنامه نویسی و تئاتر در ایران … بود. از این روی امین مؤید هم با انتخاب و ترجمه آثاری از نویسندگان مطرح آن روز از جمله برتولت برشت، آرتور میلر، شون اوکیسی، تنسی ویلیامز و … در گُسترش و تعمیق هنر نمایشی و همچنین افزایش آگاهی مردم نقش ارزنده ای ایفا می کند.


 امین مؤید جرء اولین شناسندگان آرتور میلر نمایشنامه نویس برجسته آمریکایی و یکی از بزرگترین نویسندگان جهان است. نویسنده ای که با آثارش چهره غیرانسانی و مخوف سرمایه داری آمریکا و گردانندگان دادگاه مکارتیسم به نمایش می گذارد و با تصویر زندگی مردم فرودست و آواره، مثل مهاجران نیویورک نیز حس همدردی و نوع دوستی را در بینندگانش بر می انگیزد.


او همچنین به آثار اوکیسی، نمایشنامه نویس پرآوازه ایرلند، که در آثارش سیمای جنگ افروزان، میهن پرستان دروغین احمق ها، پهلوان پنبه ها، را با حقارت و پستی و دورویی، سودجویی شان به شیوه کمدی تراژدی افشا می کند، روی می آورد.


یا خود تنسی ویلیامز را انتخاب می کند، نویسنده ای که شخصاً فقر و ناداری را تجربه کرده و آنها را با زندگی مردم فرودست در آمیخته و با حوادث و رخدادهای محیط زندگی اش پیوند زده و در آثار خویش در معرض دید هنرپذیران قرار داده است و …


همچنین با ترجمه آثار نمایشی برشت و نیز نگارش رساله بسیار ارجمند و آگاهی بخش «سیری در اندیشه های برشت» سیمای مردمی برشت هنرمند، نویسنده و فعال اجتماعی را با استادی تمام ترسیم کرده است. همین بس که محمود دولت آبادی، نویسنده نامدار ایران که خود از اهالی تئاتر نیز هست، درباره این اثر می نویسد*:


«سیری در اندیشه های برشت که بعد از چند سال به صورت کتابی مستقل و عاری از هر پیرایه ای، با قیمتی در توان خرید همگان به دست می آید، نمایشگر کاوشی بی ریا در مضمون آثار برشت است، با بیانی صریح و روشن، که از ابتدا تو در می یابی با مؤلفی سر و کار داری که هرگز خیال ندارد با الفاظ به خودش مشغولیت کند و دوائی را با آب و قند به تو بخوراند. بی هیچ پیچیدگی ای، از دیدگاه علمی به موضوع هنر و چگونگی آن در جوامع سوداگر می پردازد …»


یکی از آثار برجسته و بی نظیری که امین مؤید ترجمه کرده، تاریخ اجتماعی هنر اثر آرنولد هاوزر فیلسوف و هنرشناس نامدار مجار است. این اثر نه تنها در بین آثار ترجمه ای امین مؤید، بلکه در میان دیگر آثار ترجمه شده در زمینه این موضوع، یگانه و بی بدیل است. مترجم که امین مؤید باشد، خود هنرشناس است و چندی نیز در دانشگاه فلسفه هنر تدریس کرده و آثاری هم در زمینه هنر تألیف و ترجمه کرده، دربارة این اثر چنین می نویسد: «آرنولد هاوزر سیر تکاملی هنر را از عصر جادو تا عصر فیلم، در این اثر بررسی کرده و با دقت و موشکافی بی مانند و با پرهیز از کوته نظری و با بهره جویی از گنجینه عظیم اطلاعات عمیق خویش و سی سال پژوهش و رنج، کتابی نوشته است که به قول آن نویسنده در سراسرش حتی یک جمله کم ارزش پیدا نمی شود …»


امین مؤید در پیشگفتار چاپ سوم این اثر، همچنین از چگونگی آشنایی با اثر و روال ترجمه اش می گوید: «در دهه چهل بود که با نام «آرنولد هاوزر» و کارهایش آشنا شدم، زنده یاد فیروز شیروانلو که یک سال حبس کشید دورة چهار جلدی «تاریخ اجتماعی هنر» را از اروپا آورده بود و در اختیار داشت و چند روزی آنها را در اختیار من قرار داد و نخستین بهره ها را در آن روزها از این اثر بردم و تأثیری دیرپا و ماندنی در من کرد …»


امین مؤید دوباره در اوایل دهة پنجاه در زندان عادل آباد شیراز به تاریخ اجتماعی هنر مراجعه می کند و این بار به قصد ترجمه، کتاب را تهیه می کند. حال بخوانید که ترجمه و بیرون فرستادنش به چه طریق بود.


«… چاره ای که یافتم این بود که مطالب کتاب را توی نامه هائی که به دخترم می نوشتم بگنجانم و بفرستم و همین کار را کردم. دو سه خط اول نامه احوال پرسی ساده بود و بلافاصله وارد مطلب می شدم و کتاب را به تدریج می نوشتم، جلد اول به همین ترتیب به بیرون منتقل شد. جلد دوم را نیز بر همین روال می نوشتم که گویا پلیس نگران می شود و نوشته ها را به س


اواک می فرستد و از آن پس نامه ها پس ار رؤیت ساواک به خانواده می رسید تا یواش یواش به مانع تراشی آغاز کردند …»


آثار قلمی م. مؤید حوزه وسیعی از ترجمه، تألیف، زمینه های هنری، اجتماعی و ویراستاری را در بر می گیرد که عنوان های بخشی از آنها در پایان این نوشته خواهد آمد.


او که در نیمه های دهه هشتاد عمر خویش است، در تهران زندگی می کند. صبح تا شب کار اداری برای امرار معاش و در اوقات فراغت ترجمه و تألیف هم اکنون عضو کانون نویسندگان ایران است و خاطراتش را می نویسد.


امین مؤید با آنکه بحرانهای سختی را از سر گذرانده و آزمونهای تابسوزی را تاب آورده است اما همچنان چالاک است، با چشمانی مهربان و تبسمی که چهرة گندمگون اش را زیباتر می کند. مردی ساده، صمیمی با غرور نجیب انسانی. تو را با گفته هایش می پالاید، در دلت شعله های امید و عشق را می افروزد و برای زیستن و مهرورزیدن می انگیزاند. دوست داری تا دوباره بازش بینی تا ورق دیگری از اعماق روحش را بر تو بگشاید.


احساس می کنم که با گفتگویم استاد را خسته کرده ام. وقت نیز تنگ است. و من، به دنبال بهانه ای هستم که او را با خودش تنها بگذارم. چه بهنگام نوه اش تا دم اطاق کارش می آید و او را صدا می زند؟ «بابا مجید» و او پاسخ اش می هد: «جان بابا». من نیز با امین مؤید خداحافظی می کنم و بابابزرگ و نوه اش را تنها می گذارم.


در راه با خود می اندیشم که: زندگی چه رازها که ندارد؛ از خاکستر جنبش های رهایی بخش و عدالتخواهانه بعد از مشروطیت ققنوسانی سربرآوردند، با آمال و ائده الهای پدران خویش بالیدند، دوشادوش و پیشاپیش مردم خویش با صاحبان زر و زور و دست نشاندگان بیگانه در افتادند؛ حماسه ها آفریده و مرارت ها کشیدند. اما لحظه ای از راه خویش پای پس ننهادند. اینان که با رنج شکنجه ها، تبعیدها، ناداری ها و بی عدالتی ها در جان؛ داغ یاران به خون خفته و پرپر گشته بر دل؛ از درازنای یکی از هیجان انگیزترین، مخوف ترین، پرحادثه ترین و پیچیده ترین دوران تاریخ کشورمان گذشته اند، و اینک پیرانه سر بر فراز رنج و ناکامی های مردم خویش و جهان، در آن سوی افق های به تاریکی نشسته آفتاب فرداها را که بر سپیده دمان مردم جهان لبخند می زند، می بینند و بر خود می بالند.


م. امین مؤید خود از چنین مردانی است!




***این مقاله در شماره 4 مجله آذری ویژه نامه استاد مجید امین موید چاپ گردیده

گاهی/سیروس نوذری

http://s3.picofile.com/file/8193431118/%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B3_%D9%86%D9%88%D8%B0%D8%B1%DB%8C.jpg


گاهی

به مادرم زنگ می زنم

به خانه ی خالیش



از مجموعه"بنفش بنفشه های جهان"