عشق: شعری که بر لبانت...
نیمتاجی ستاره آجین
بر شالی.شارِ گیسوانت.
#علی_عباسنژاد
اگرچه میشکند دل به هر زمستانم
دوباره مینهد آهسته سر به دامانم
بهبویِ آنکه زند گام در مقامِ امید
بهار میشوم و لاله میشکوفانم
حضورِ تو کم از آن نیست کاین سرای تهی
سکوت بشکند و پُر کند دل و جانم
بیا و نور بیار و قرارِ آزادی
که تلخ میشکند دل بهکنجِ زندانم
مگر دلم چو من آزرده شد که کوهِ بزرگ
فروشکست و پراکنده کرد ایمانم.
۲ دی ۱۳۹۴
#محسن_صلاحی_راد
@mohsensalahirad
بر نبض پرنده برف چون دست گذاشت
درسر همهی گزینههایش را داشت
از شاخه کلاغ پیر را منها کرد
پس مرگ کلاه زندگی را برداشت
زمستان ۱۳۸۵
در سوز این سرما
از این بخاریهای گازی هم بخاری بر نمیخیزد
یادت بخیر
ای قوری گل قرمزی!
ای قلقل یکریز!
ای استکانهای کمر باریک!
ای طعم هل، ای عطر آویشن!
ای دود رازآلود هیزم ، بوی سکرانگیز خاکستر!
ای دوری نزدیک! ای...
-برخیز!
چایت سرد شد
مادر!
■
روی پنجه ایستاده ای .
روی پنجه بال بال می زنی .
ناگهان
باز و بسته می شود دیافراگم .
ارتفاع قلبی ات
ثبت می شود .
■
پای مهربان تو !
شانه های لرزه خیز من !
استوار تر بایست ،
استوار تر ، عزیز من
سعی می کنم
آستانه ی تحملم
بیشتر شود .
■
هر چه تخم کینه کاشتی ،
هر چه چشم دیدن مرا نداشتی ،
هرگز از
طول این ارادتی که عرض می کنی
کم نمی شود .
■
کوروش آقامجیدی