سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

تاج پر از خار ... / سلمان مولایی

۱
خبر دهید به خنجر که من نمی میرم
اگر چه زخم زوال اش کشنده ای ذاتی ست
غریب قاعده ی عقده های تقدیر م
نصیب شب پره از ماه ترس افراطی ست


بیا و مرهم خورشید بر تن ام بگذار
شبی که ماه طرب در محاق می افتد
شراب سرخ لب ات را به گردن ام بسپار
که این معامله کم اتفاق می افتد


قسم به پنجره دادم گلوی توفان را
ستاره های سیاه ام ستمگری کردند
به خاک خیره سر افتاد ماه بی پروا
جهان و هر چه در او هست جمله نا مرد ند


کمر به کشتن خورشید مادری بستند
جماعتی که پدر های شان تبر می ساخت
به سر کلاف کلفت پیمبری بستند
قلم تقاص سکوت اش به قطع سر پرداخت


شکنجه گاه غزل شد قصیده ی ماندن
رفیق نیمه شبان ام صبوری سیگار
صدای سرکش شلاقِ بی تو جان کندن
شبیه جار بلند سکوت مدت دار


به گرگ گم شده گفتم : شتاب کن لطفاً
به ماه،زوزه کشان گفت : یوسف من باش
شفای دل شدگان است بوی پیراهن
به شیخ جامه دران گفت : فکر دامن باش


شبی که بهمنِ بی ماه خون به آبان داد
طلای طلعت پاییز تیرباران شد
خدای خائن خرداد حکم زندان داد
به ابر مسأله داری که باز باران شد


پرنده ها ی من از این دیار بیزار ند
که سن مقبره های اش جوان تر از مرگ است
گلوله های غم انگیز، گریه می کارند
گلوی پنجره ها سوگ وار گل برگ است


شب از سرایت درد ستاره ها خون شد
کلاف برف به پای صنوبران پیچید
گلوی باد سر انجام پیک مجنون شد
خیال خنده ی لیلای نو ، بر آن پیچید


به شمسِ مِی زده افتاد چشم مولانا
عنان عقل معیشت به عیش بی حد داد
تن اش تناقض تلخی ست بین انسان ها
گذار شیر به شهر سگان هار افتاد


صدای مرگ غزل در گلوی شاعر بود
شبی که بوسه ی گل را لب خزان دزدید
قلم دچار پریشانی مشاعر بود
خمار عشق، شراب از سبوی جان دزدید


تن ات قلمرو خون گرم پادشاهی من
در آستانه ی سوزنده ی زمستان است
صلیب ترقوه ات دار بی گناهی من
همیشه تاج پر از خار سهم سلمان است


18 مهرماه 1402

نظرات 1 + ارسال نظر
شهریار ثابتی چهارشنبه 15 فروردین 1403 ساعت 17:02

بسیار عالی
اشعار بیشتری از این شاعر گران قدر بذارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد