ما چشم در راهِ بهار دیگری بودیم
جویای روز و روزگار دیگری بودیم
آن خواجهٔ خضری که آمد خشکسال آورد
ما تشنه و چشمانتظار دیگری بودیم
بُنبستی از اینسان نبود آن کوچهسارِ شوق
ما رهسپار رهگذار دیگری بودیم
همچون پیازی پوستها بر پوستها، افسوس!
بعد از رهایی در حصارِ دیگری بودیم
گُلخانهٔ تنگ و چراغ نفتی و گرماش
وقفِ تو! ما محوِ بهار دیگری بودیم
شد آسمان بیآسمان و صبح شد بیصبح
چون دید ما را در گذارِ دیگری بودیم
نخ را بکش تا این عروسک، راهِ خود گیرد
ما بیقرارانِ مدارِ دیگری بودیم
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@naghdehall
گفتی :
« باید
دل کند و زین دیار سفر کرد
وز ذهن
ـ خوب و بد ـ
هر یاد و یادگار به در کرد
وآنگاه
از هرچه نه دلخواه
یا هرچه به دل بار
سرمست و بی قرار گذر کرد .»
گفتم :
« گیرم
بتوان به هر دیار مٓقَر کرد
وز هرچه هست
سخت ودل آزار حذر کرد
امّا
ای دوست می شود
از خویشتن فرار مگر کرد ؟ »
#سیدمرتضی_معراجی
@naghdehall
................«فرامرزاصلانی »قبلا خبر داد ه بودبه سرطان مبتلا. شده است !
اشاره :امروزصبح خبریدی دادم به شما ....دوست عزیزم ....هنرمندو اواز خوان و شاعر سرشناس ..همکارروزنلمه نگارم ...فرامرز حسین زاده معروف به فرامرز اصلانی که ازجمله خوانندگان مجله فرهنگ نو هم بود و این البته برای من افتخاری است ...چشم ازجهان فروبست ...همین هفته قبل بودکه طی رتماسی بامن خبردادکه بیماراست و به سرطان مبتلاشده است ...چه قدرسخت بود باورکردن این حرف ....چه دردناک ....من ناسف خودم را اعلام کردم و .اما اومی گفت :من پایداری می کنم و مبارزه .....با سرطان .... به حرف های خودفرامرز عزیز...خواننده جذاب و دوست داشتنی و محترم موسیقی ایران با ترانه هایی خاطره انگیز...گوش می سپاریم ....امیدم این بود که با صبوری و تحمل و دارو درملن وپزشکان متخصص و شیمی درمانی مناسب...این بلا ازجان و دل هنرمندمحبوب کشورمان دور شود .اما نشد!!!....او در۶۹ سالگی بود و باهمسر دومش مرجان و دودخترش فدرا و رکسانا و دامادو نوه اش درلس آنجلس زندگی می کرد......اصلانی ازادی خواه است وبرای اعنراصات مردم ایران ومرگ دردنلک ندااقاسلطان آهنگی خوانده است ..... با حکومت سخت مخالف .......سردبیرفرهنگ نو
.
.
ولما حرف های استاد اصلانی.....
در تار و پود زندگیام، از لحظهها که چون رشتهایست که اغلب از آغوش مهربانیهایی که مسیرم را آراسته و با دستان همراهان و طرفدارانم با عشق بافته شده، سخن گفتهام. این نخ نرممهری، مرا وادار به ارایه یک “چکیده -دیگری- از زندگیام” میکند. همانند یک مسافر در این راه پیچیده، من نیز سایه لمس سرطان را ملاقات کردهام. بنابراین اعلام میکنم که قصد دارم باقیمانده این سال را به درمان و مراقبت از روحیهام اختصاص دهم. هر طلوع خورشید که چشمان بیداریام را شکوفا میکند، قلبی با استواری و امید، و جانی با اندیشه و انرژی، مقاومت بیشتری برمیانگیزد تا گامی در مسیر بهبودی بردارم. پس عزیزانم، من قول میدهم که آسمانی از سفر خود را به عنوان یک مسافر در این آبهای ناشناخته همراه با شما به اشتراک بگذارم، با وعدهی دوبارهی ملاقات زیر آغوش تابش نور در سپیدهدم در سال ۱۴۰۴.
ارتباط و تماسهایم محدود خواهد بود.
و خود در اندیشه شما، ایران و ترانه و آواز هستم.
فرامرز اصلانی - اسفندماه ۱۴۰۲.
In the woven fabric of my life, where each moment is a thread, I’ve often spoken of the gentle caress of kindness that has graced my journey, each strand tenderly laid by you, my fans. It is this delicate tapestry of gratitude that moves me to share another “Droplet of My Life” with you.
As a traveler on life’s intricate path, I too have now felt the shadow cast by Cancer. Thus, in the soft murmur of life’s fleeting moments, I find myself embracing a time of introspection and healing for the rest of this year.
With each new dawn, my heart vows to swell in courage, my spirit to kindle with resilience, as I tread the path toward healing and wholeness.
To my cherished friends, I commit to sharing fragments of this journey, as I navigate these unexplored waters. It is my promise to emerge in the new light of 2025, ready to bask once more in the glow of the stage, surrounded by your love.
With enduring love and gratitude,
Faramarz Aslani, March 2024
فستیوال تخم مرغ های نوروزی یکی از رویدادهایی است که برای اولین بار در تبریز توسط هنرمندان هویت گرای آن (رحیم و صابر بقال اصغری) شکل گرفته و در عمر تقریبا بیش از یک دهه ای خویش توانسته به یک رویداد فرهنگی-ملی تبدیل شده و حتی نگاه ها به خود را به سطح منطقه ای نیز گسترش یابد. اما این بار یک خلاقیت دیگر توسط یکی از هنرمندان تبریزی (فاطمه داداش زاده) که سال ها در عرصه نقاشی تخم مرغ های نوروزی فعال بوده و با ارائه لحظات نقاشی به صورت تایم لپس در فضای مجازی، بر شور و شوق این فستیوال هنری و فرهنگی می افزود؛ مورد مناقشه سیاسی قرار گرفته و از سطح شهر جمع آوری می گردد! این مناقشه ایرانشهری ها (که در تبریز نیز برای خود رسانه و تریبون رسمی دارند) نه برمبنای سیاسی که ارجاع آن بر مبنای نقاشی المان هایی صورت گرفته که مبنای تاریخی داشته و در سایر عرصه های هنری نظیر فرش و... هم به وفور دیده می شود. اگر المان های بکاررفته مثلا دال بر الفبای لاتین و... داشت شاید ارجاع آنها می توانست به نوعی موضوعیت یابد ولی برداشت آنها از یک المان تاریخی و تفسیر سیاسی از آن و متاسفانه تحت تاثیر قرارگرفتن مسئولین شهری، نمی تواند هیچ موضوعیت مصداقی داشته باشد.
و اما نکته قابل توجه دراین خصوص!!!
بسیاری از فعالین حرکت ملی آذربایجان به درستی درخصوص این موضوع اعلام موضع ننوده و آن را تقبیه کرده اند. ولی بنظرم نگاه انها به موضوع کمی تقلیل گرایانه است. این نگاه که ایرانشهری ها حتی دو تا تخم مرغ را هم نتوانستند تحمل کرده و برعلیه آن شوریده اند، براین اساس نیست که آنها حتی تحمل دو تا تخم مرغ را هم ندارند بلکه براین مبنا است که آنها بحدی جریان ما را محاصره کرده و در محدوده نگه داشته اند که حتی در کوچکترین و غیرمصداق ترین موضوع نیز می توانند براحتی ورود کرده و به زعم خود موفقیت کسب کنند.
هنوز به یاد داریم آن زمانی را که حرکت ملی آذربایجان هم عرصه میدانی (قلعه بابک و میدان فوتبال تیم تیراختور) را دراختیار داشت، و هم عرصه خیابانی را، و برهمین اساس از قدرت کافی برخوردار بوده و می توانست واکنش قوی هم نشان دهد. برخورداری از مطبوعات و رسانه های رسمی کارآمد، فعالین استخوان دار (که متاسفانه بسیاری دار فانی را وداع گفته و بخشی دیگر نیز در اثر تخریبات نیروهای اتش به اختیار خودی! صحنه را ترک کرده و گوشه انزوا گرفته اند)، حتی سخنگوی غیررسمی و گاه هم نمایندگان کارامد مجلس و... همگی ابزارهای قوت این حرکت بودند.
اکنون حرکت ملی آذربایجان به صورت بالقوه مالک هیچ کدام از این عرصه ها نیست و درنتیجه- به قول معروف- نه عرصه میدان را دراهتیار دارد و نه عرصه سیاست را. درنتیجه این همه، آن زمانی که روزگاری در این حرکت سخن از برخورد تمدن ها- تمدن ترک- بود ولی متاسفانه امروزه این سطح مبارزه به یک گفتگوی تخم مرغی! تقلیل داده شده که باز متاسفانه حتی در این سطح نیز می بازیم.
حرکت ملی آذربایجان بایستی درعرصه های واقعی و حقیقی سعی در بدست آوردن قدرت واقعی و ابزارهای قدرت خویش باشد والا حضور صرفا مجازی این حرکت فرهنگی-سیاسی آذربایجان، ما را بیش از بیش منزوی تر خواهد نمود.
تماشا / هوشنگ ابتهاج
در گشودند به باغ
و من دلشده را
به سراپرده رنگین تماشا بردند
من به باغ
با زبان بلبل
خواندم
در سماع شب سروستان
دست افشاندم
در پریخانهی پر نقش هزار آینهاش خویشتن را به هزاران سیما دیدم
با لب آینه
خندیدم
من به باغ
همره قافله رنگ و نگار به سفر رفتم
از خاک به گل
رقص رنگین شکفتن را
در چشمه نور
مژده دادم به بهار
من به باغ
زیر آن ساقهی تر
عطر را زمزمه کردم تا صبح
من در تمام شب سرد
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم..!
زبان / مفتون امینی
نه بی پدر ونه بی مادر
زبان خودش نسب و اعتبار نامه خود را به درب سنگی تاریخ آویخته است
زبان هیچ بشر بره رها شده در دشت نیست
که دزدها و گرگها به ربایندش
زبان عطیه مادر و مادر زنده ترین حقیقتهاست
شما خجسته نژادان سرخ پنجه
که رروی قبضه قداره تان
نوشته اند حلال زاده تاریخ
به رعشه رعشه دستان خود بیاندیشید
و نه به لکنت خام زبان ما
که هر اخوت کاذب را
به اشتباه اگر گفته ایم لبیک
این اعتراض قلب قبیله ای است که از تمامی نصف النهارات شرق ، صبورانه عبور کرده است
و همواره زخم دشنه راهزنان را با آب دهان مادر خود التیام بخشیده است.
یدالله مفتون امینی 1340
حسود / سیروس نیرو
ماه توی رخت خواب آب خوابیده
وای از این آب حسود
صورت مهمان خود را
پیر می سازد