سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

قدم / امیر دادوئی



اندوه عمیق بیش و کم در دنیا
از هیچ همیشه تا عدم در دنیا
اینگونه گذاشتیم در تنهایی
با حی علی العزا قدم در دنیا

تفسیری بر اجاق‌ سرد / سعید سلطانی طارمی


مانده‌ از شبهای‌ دو را دور
بر مسیر خامش‌ جنگل‌
سنگچینی‌ از اجاقی‌ خرد
اندر او خاکستر سردی‌

همچنان‌ کاندر غبار اندوده‌ ی‌ اندیشه‌های‌ من‌ ملال‌انگیز
طرح‌ تصویری‌ در آن‌ هر چیز
داستانی‌ حاصلش‌ دردی‌

روز شیرینم‌ که‌ بامن‌ آتشی‌ داشت‌
نقش‌ ناهمرنگ‌ گردیده‌
سرد گشته‌، سنگ‌ گردیده‌
با دم‌ پائیز عمر من‌ کنایت‌ از بهار روی‌ زردی‌

همچنانکه‌ مانده‌ از شبهای‌ دورا دور
بر مسیر خامش‌ جنگل‌
سنگچینی‌ از اجاقی‌ خرد
اندراوخاکسترسردی


شعر دارای‌ چهار بند است‌ و در وزن‌ رمل‌(فاعلاتن) سروده‌ شده‌ است‌ و بند اول‌، به‌ عنوان‌ بند آخر (چهارم‌) هم‌ تکرار شده‌ است‌. بندهای‌ شعر به‌ وسیله‌ی‌ قافیه‌های‌ «سرد، درد، زرد، باز هم‌ سرد» بسته‌ شده‌اند و به‌ یکدیگر پیوند خورده‌اند. شاعر در بند اول‌ تصویری‌ از یک‌ زندگی‌ تباه‌ شده‌ به‌ تماشا می‌گذارد در جایی‌ که‌ محل‌ جوشش‌ زندگی‌ است‌ (جنگل‌). در جهان‌ خارج‌، بیرون‌ از وجود شاعر، ویرانه‌های‌ اجاق‌ کوچکی‌ مانده‌ است‌. ولی‌ اثری‌ از آتش‌ (زندگی‌) در آن‌ نمی‌بینم.‌ آتش‌ خاموش‌ شده‌، خاکستر آن‌ بر جای‌ است‌. فاجعه‌ای‌ روی‌ داده‌ است‌. کلمات‌ «شب‌، جنگل‌، سنگچین‌ اجاق‌، خاکستر سرد» همه‌ در خدمت‌ بیان‌ یک‌ موقعیت‌ تراژیک‌ قرار گرفته‌اند که‌ در جهان‌ خارج‌، جهان‌ طبیعت،‌ روی‌ داده‌ است‌. او، با نشان‌ دادن‌ این‌ تصویر تراژیک‌ و زندگی‌ هدر شده‌ ما را از عالم‌ خارج‌ به‌ دنیای‌ درون‌ خویش‌ رهنمون‌ می‌شود، به‌ فضای‌ اندیشه‌های‌ بی‌ ثمر شده‌ خود. فضایی‌ غبار اندود و ملال‌انگیز، که‌ تصویر هر چیزی‌ در آن‌ راوی‌ داستانی‌ دردناک‌ است‌. درست‌ مثل‌ ویرانه‌های‌ اجاقی‌ خرد در جنگل‌، این‌ قرینه‌ سازی‌، جهان‌ بیرون‌ و عالم‌ِ درون‌ شاعر را در یک‌ هماهنگی‌ وحدت‌ یافته‌ نشان‌ می‌دهد. بند سوم‌ شعر در جهت‌ گسترش‌ پیکره‌ی‌ شعر حرکت‌ می‌کند. در ذهن‌ شاعر، دیدن‌ خاکستر در اجاقی‌ خاموش‌ یادآور آن‌ است‌ که‌ روزگاری‌ آتش‌ در این‌ اجاق‌ روشن‌ بوده‌ است‌ که‌ اینک‌ خاموش‌ شده‌ است‌. روزگاری‌ زندگی‌ در آنجا جریان‌ داشته‌ و حال‌ تنها جای‌ پای‌ آن‌ باقی‌ است‌، روزگاری‌ شاعر جوان‌ بوده‌ است‌ و اینک‌ در پاییز پیری‌ است‌ و این‌ اجاق‌ خاموش‌ وجود شاعرِ پیر شده‌ کنایتی‌ از جوانی‌ اوست‌ که‌ روزگار شیرینی‌ بوده‌ و آتشی‌ داشته‌ است.‌ این‌ آتش‌، علاوه‌ بر گرمای‌ زندگی‌، آتش‌ روشن‌ اجاق‌ هم‌ هست‌. و در این‌ واژه‌ است‌ که‌ دنیای‌ بیرون‌ و عالم‌ درون‌ شاعر به‌ وحدت‌ می‌رسند، و آتش‌ در مرکز این‌ پیوندهای‌ درونی‌ شعر به‌ یک‌ نماد محوری‌ تبدیل‌ می‌شود، آتشی‌ که‌ حال‌ سرد شده‌، سنگ‌ گردیده‌. این‌ سرد شدن‌ و سنگ‌ گردیدن‌ در تضادی‌ که‌ با آتش‌ دارد حال‌ و گذشته‌ی‌ شاعر را تداعی‌ می‌کند، و دوباره‌ به‌ اجاق‌ سرد پیوند می‌خورد و آن‌ را به‌ خاطر شاعر می‌آورد. یعنی‌ اگر شاعر با دیدن‌ اجاق‌ به‌ یاد درون‌ خود و اندیشه‌های‌ بی‌ ثمر شده‌اش‌ می‌افتد از نگاه‌ به‌ سرنوشت‌ خود نیز به‌ یاد اجاق‌ خرد خاموشی‌ در جنگل‌ می‌افتد و این‌، دایره‌ی‌ پیکره‌ شعر را کامل‌ می‌کند. در شعر اجاق‌ سرد با یکی‌ از زیباترین‌ و استوارترین‌ شکل‌های‌ شعر نیما مواجه‌ می‌شویم‌ که‌ همه‌ اجزای‌ آن‌ با منطقی‌ محکم‌ در جای‌ خود قرار گرفته‌ در سرشت‌ ناگزیر شعر بر ضرورت‌ حضور خویش‌ پای‌ می‌فشارند که‌ در آن‌ عالم‌ بیرون‌ تمثیلی‌ برای‌ درون‌ و عالم‌ درون‌ تمثیلی‌ برای‌ جهان‌ بیرون‌ است‌ و بس‌.
عالم‌ بیرون‌ —- درون‌ —- درون‌ —- عالم‌ بیرون‌

طعم گناه / محمد رضا راثی پور



لذت طعم سیبهای گناه
آدمی را به پرتگاه افکند
خط قرمز ندیده رد کردن
چشمها را به اشتباه افکند

سیب اگر اینقدر کراهت داشت
در بهشت برین نمی رویید
عطر گل گر نبود شامه نواز
غنچه ای را کسی نمی بویید

آن بهشتی که حس و حالش  را
گاز یک  سیب ، می دهد بر باد
قفس باید و نباید هاست
که از آن کس نمی شود آزاد

برگ انجیر صد شرف دارد
به بهشتی که عین عریانیست
دستهایت بهشت ساز چو هست
مدد از دست غیر ، نادانیست

خسرو فرشید ورد / ویکی پدیا


" خُسرو فرشیدوَرد ، از اساتید دانشگاه و صاحبان ذوق و ادب بود که شعرهایی در قالب شعر کلاسیک نیز می سرود.

خسرو[۲] فرشیدورد، با نام خانوادگی قبلی ثقةالاسلامی،[۳] در سال ۱۳۰۸ در ملایر متولد شد. پدرش خان یکی از توابع ملایر بود. تحصیلات خود را تا پایان دورهٔ دبیرستان در زادگاهش انجام داد، و برای تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه تهران رفت.[۱]

در سال ۱۳۴۲ با ارائهٔ پایان‌نامهٔ دکتری خود با عنوان «قید در زبان فارسی و مقایسهٔ آن با قیود عربی و فرانسه و انگلیسی» (با استاد راهنمایی محمد معین) درجهٔ دکتری در زبان و ادبیات فارسی گرفت.[۴] از سال ۱۳۴۳ به تدریس در دانشگاه اصفهان مشغول شد. از سال ۱۳۴۷ در دانشگاه تهران به تدریس در رشتهٔ دستور زبان فارسی و نقد شعر و متون فارسی پرداخت و تا هنگام بازنشستگی استاد دانشگاه تهران بود.[۴]

فرشیدورد در طول زندگی زناشویی هرگز صاحب فرزندی نشد[۱] و بعد از جدا شدن از همسر خود، دیگر ازدواج نکرد. او بی‌پروا بود و گاهی به کارهایی که در نظام جمهوری اسلامی ایران انجام می‌شد معترض بود و به همین دلیل از تدریس در مقطع کارشناسی منع شد. پس از بازنشستگی از دانشگاه تهران، مدتی را با بستگانش زندگی کرد و پس از آن به سرای سالمندان نیکان منتقل شد.[۵]

دکتر خسرو فرشیدورد روز چهارشنبه ۹ دی ۱۳۸۸ در «سرای سالمندان نیکان» تهران در سکوت خبری درگذشت[۲][۴] و در بهشت زهرای تهران در قطعهٔ ۲۵۶، ردیف ۹۴، شماره ۳۷ به خاک سپرده شد.

به زبان‌های عربی و فرانسوی تسلط داشت و با زبان‌های انگلیسی، پهلوی، اوستایی و فارسی باستان آشنایی کافی داشت.[۱] تخصص اصلی خسرو فرشیدورد، دستور زبان و نگارش فارسی بود و در نقد ادبی و سبک‌شناسی نیز صاحب‌نظر بود. همچنین سال‌ها عضو گروه پژوهشی لغت‌نامه دهخدا بود.[۴] او شعر نیز می‌سرود. قالبِ اغلب شعرهای وی غزل (با مضامین عاشقانه و اجتماعی) بود.

تألیفات

فرشیدورد علاوه بر بیش از ۲۰۰ مقاله، ۱۶ عنوان کتاب در زمان حیات خود چاپ و منتشر کرد[۴] و همچنین دو مجموعه شعر با عنوانهای حماسه انقلاب و صلای عشق (با مقدمه‌ای در معرفی شعر فارسی امروز) برجای مانده است.[۱][۶] کتاب‌های او:

  • قید و تحول آن در زبان فارسی (رسالهٔ دکتری، چاپ نشده) ۱۳۴۲.
  • عربی در فارسی، انتشارات دانشگاه تهران.
  • دستور امروز، بنگاه مطبوعاتی صفی علیشاه
  • تحول فعل در زبان فارسی، چاپ وحید
  • نقد شعر فارسی، چاپ وحید
  • تحول فعل شبه معین در زبان فارسی، چاپ وحید
  • در گلستان خیال حافظ، چاپ بنیاد نیکوکاری نوریانی
  • دربارهٔ ادبیات و نقد ادبی، دو جلدی، مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر
  • ج‍مله و تحول آن در زبان فارسی
  • گفتارهایی دربارهٔ دستور زبان فارسی، مؤسسه انتشارات امیرکبیر
  • نقش آفرینی‌های حافظ، تحلیل زیباشناسی و زبان شناختی اشعار حافظ
  • لغت سازی و وضع و ترجمهٔ اصطلاحات علمی و فنی
  • پیرامون ترجمه، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
  • ترکیب و اشتقاق در زبان فارسی (ترکیب و تحول آن در زبان فارسی، دستوری برای واژه‌سازی)
  • تاریخ مختصر زبان فارسی از آغاز تاکنون، انتشارات زوّار
  • دستور مفصل امروز بر پایه زبانش‍ناسی ج‍دید
  • دستور مختصر تاریخی زبان فارسی
  • مسئلهٔ درست و غلط، نگارش و پژوهش در زبان فارسی
  • فعل و گروه فعلی و تحول آن در زبان فارسی (پژوهشی در دستور تاریخیِ زبان فارسی)[۱][۶][۷]

نمونه شعر

این خانه قشنگ است ولی خانهٔ من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست
آن دختر چشم‌آبی گیسویْ‌طلایی
طناز و سیه‌چشم چو معشوقهٔ من نیست[۸]
آن کشور نو، آن وطن دانش و صنعت
هرگز به دل‌انگیزی ایران کهن نیست
در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی‌ست که در کلگری و نیس و پکن نیست
در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی‌ست که در ساحل دریای عدن نیست
در پیکر گُل‌های دلاویز شمیران
عطری‌ست که در نافهٔ آهوی ختن نیست
آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ‌کجا خانهٔ من نیست
آوارگی و خانه‌به‌دوشی چه بلایی‌ست
دردی‌ست که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهرِ که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهمِ سخن نیست؟
هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی‌شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران
لندن به دلاویزیِ شیراز کهن نیست
هرچند که سرسبز بُوَد دامنهٔ آلپ
چون دامن البرز پُر از چین‌وشکن نیست
این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست
این شهر عظیم است ولی شهرِ غریب است
این خانه قشنگ است ولی خانهٔ من نیست[۲][۴]

از نگاه دیگران

محمدرضا ترکی از شاگردان فرشیدورد، معتقد است پس از دکتر محمد معین، زبردستی و وسعت اطلاعات و تحقیقات دکتر فرشیدورد در حوزه زبان‌شناسی و دستور زبان فارسی سرآمد دیگران بوده است.[۹] عزیزالله جوینی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران در مراسم بزرگداشت او شاعر بودن فرشیدورد را یکی از ابعاد پنهان‌مانده شخصیتش برشمرد و بیان کرد «فرشیدورد در شعر انقلاب مضمون‌آفرینی بسیار محکمی داشته است که شاید در این عرصه کم‌تر همتایی برای او پیدا شود.»[۴] همچنین در سال ۱۳۷۷ کمال حاج سید جوادی کتابی با عنوان «یادگارنامه استاد دکتر خسرو فرشیدورد» توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگی منتشر کرد که در آن به مباحثی چون کتاب‌شناسی کتاب‌ها و مقالات دکتر خسرو فرشیدورد، و نگاهی به آثار و نظریات ادبی و زبان‌شناسی او پرداخته شده است.[۶]


سنگ / جلیل صفر بیگی

سخت است دلش
ولی پر از گنجشک است
در پوست خود
چگونه می گنجد سنگ؟