◾️ یکی از توهمهایی که شبکههای اجتماعی میدهند این است که فکر میکنیم ما هستیم که همه چیز را #انتخاب میکنیم.
ممکن است در ابتدا ما یک منبع خبری یا یک سلبریتی را «انتخاب» کنیم اما بعد از این انتخاب، بیشتر اوقات به یک طعمه یا مصرفکننده تبدیل میشویم که حق انتخابی ندارد جز اینکه صدا، چهره و حرفهای آن منبع یا فرد را ببلعد و در بستهبندی جدید تکرار کند.
◾️ بسیاری از سلبریتیها دانسته یا ندانسته این کار را با ما میکنند. آنها فکر، روح، #زمان و نگرش ما را مصرف میکنند.
◾️سلبریتیها با خانه و ماشین و لباسهای شیک، دندانها و پوست سفید، لبخندهای رو به دوربین، ظاهر متفاوت و خوشبختنمایی ما را با #حسرت تنها میگذارند و میتوانند به یک #سلاح_حواسپرتی_جمعی تبدیل شوند.
◾️ سلبریتیهای تهیمایه در هرجای جهان حتی با ژستهای آزادیخواهانه و از روی خیرخواهی، ممکن است بهترین سرباز برای دیکتاتورها شوند.
آنها حواس ما را از واقعیتهای پیرامون پرت میکنند و به ما رویاهای دروغین میفروشند.
اینکه #همه میتوانند به ثروت و شهرت خیرهکننده برسند. اینکه در همین دنیا #همه میتوانند عدالت، خوشبختی و شادی واقعی را تجربه کنند. اینکه اگر شما موفق نیستید دلیلش #فقط تنبلی است و تاریخ، جغرافیا، سیاست و شانس هیچ نقشی در آن ندارد!
◾️ هنر سلبریتیها این است که مستقیم به ما نمیگویند چه کاری بکنیم، اما آرامآرام ما را فتح میکنند.
بعد ناخوداگاه مثل آنها لباس میپوشیم، وسایل خانهمان را جوری که آنها چیدهاند، میچینیم، از جایی که آنها پیشنهاد میدهند خرید میکنیم، مثل آنها فکر میکنیم، حرف میزنیم و شبیه آنها ژست میگیریم یا دست به خوشبختنمایی میزنیم.
◾️ گاهی حتی مقاومت میکنیم که «امکان ندارد و من اینطور نیستم»! اما «به من بگو در شبکههای اجتماعی چه کسی را فالو میکنی تا بگویم کی هستی!». دیر آدم متوجه میشود که مدتها توسط سلبریتیها مصرف شده است.
— چطور بفهمیم توسط یک سلبریتی مصرف میشویم؟
+ دنبالش نکنید و بعد از یک هفته از خودتان بپرسید بدون دیدن عکس، ویدئو و نوشتههای او چیز ارزشمندی از دست دادهاید یا نه؟ صرفاً به او معتاد بودید یا از او چیزهایی یاد میگرفتید که شما را به انسان بهتری تبدیل میکرد؟
پاسخ به این سوالات حتی در خلوت هم نیاز به #شجاعت دارد.
@ketabdooni✨
کاش می دانستی;
مثل آن بچه که رویای عروسک دارد
دل ِ تو با دل ِ من فاصله اندک دارد!
#مریم_صابری
@maryamsaberi_3
ما در دقیقه های عطشناک آفتاب
لفافه های دغدغه و اضطراب را
از دست و پای هوس
باز کرده ایم
صبح هزار وسوسه را
در خنده های آینه
بی پروا
سمت حضور منتشرش
آغاز کرده ایم
به شوقٍ مقدمش تا خانه از بنیاد ویران شد
به هرجا دیده بودم خانهای آباد ویران شد
شکوهِ مسند آزادی و بنیادِ آبادی
ز یورشهای بنیان سوزِ استبداد ویران شد
نبینی از صدا بر طاق این ویرانه پژواکی
از آن روزی که خشت خانۀ فریاد ویران شد
ترحم نیست در ذات پلنگ آهوی صحرا را
هم از روز ازل این خانه از بیداد ویران شد
نه جای حیرت است انکار معمار فلک، باری
چو اول خشت را بر کجروی بنهاد ویران شد
از آن روزی که سنگ طعنه باریدند بر منصور
دبستانهای عشق بصره و بغداد ویران شد
اسفند 1356
#اقبال_مظفری
https://t.me/joinchat/AAAAAEKCF61dHmskkML-UA
بانوی سرخ پوش
در را گشود و رو به افق در پیاده رو
لبخند زد
بوی بلند و نازک مویش
آب دهان الگوریتم عریضی را
که توی دوربین تقاطع بود
راه انداخت
پس ناگزیر هنگ عمیقی کرد
و با بنفش ترین جیغ هوشمند
بی اختیار گفت:
بوی... انار سرخ... می آید
بوی ... انار سرخ...
در امتداد خط خیابان
هرچه چراغ بود و به هر رنگی بود
قرمز شد
و رو به عابران و گله ی خودروها
دستور داد: ایـــــــــــــــــــــست.
سیبی انار می گذرد از ما.
بانوی سرخ پوش
پا تند کرد و عقربه¬ی ساعت را
با صدهزار صفر و یک بی حس
در استعاره ی مربع میدان
گویا و گنگ کرد
و رنگ رفتنش
پیچید توی شامه ی شهر
و لاجرم تمام درختان
و تیر های برق
و کوچه های هر دو سمت خیابان را
دنبال خود کشید به آن سو...
سویی که از زمان و عدد بیرون بود
سویی که هر دو سمت خیابان را
از معبر نشان تساوی
رد می کرد
و از گزاره های جبری اشکال هندسی
خط قرینه می گذرانید.
سویی که در خودش جریان داشت
و با کبوتر دل دلتنگش
رمز و نشان صلح وَ آزادی بود
با نوی سرخ پوش، خیابان را
دنبال خود کشید.
آن سوی دور دست افق های دوردست
جایی که آسمان و زمین با هم
همرنگ می شوند و هماغوش
آرام ایستاد و با خود
عکسی گرفت ساده که در آن
پیراهنش زبان تنش را
در خرد و ریز یک سکوت صدادار
گویا کرد
بانوی سرخ پوش
با آنهمه درنگ شتابان،
که در کناره های افق داشت
با آن وضوح مبهمِ آیینه وار خود
از مه گرفته ترین شرقِ شرق ها،
و غربِ غرب ها که نگاهش می کردی
چون آفتاب بالغ ظهرانه
پیدا بود
آری
فکری که ایستاده سفر می کرد
سوی بهارهای فراوانی
توی دهان شهر شکوفا بود
آری زنی به لاله ی پیراهن
با اخم و ناز پشت به دیوار پرده ای
روی نمای کامل زن بودن.
در کوچه ی شلوغ مجازی
تنها بود.
با نوی سرخ پوش...
3/2/99 کرج