سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

ایرج میرزا /@Ancient_factt

مروری گذرا بر زندگی و اندیشه‌های ایرج‌میرزا


شاهزاده ایرج‌میرزا در سال 1253 در تبریز به دنیا آمد.

پدر و پدربزرگش هر دو شاعر بودند و ایرج طبع شعری خویش را از آنها به ارث برد.

ایرج‌میرزا فارسی، عربی و فرانسوی را در تبریز آموخت.

وی در شانزده‌سالگی ازدواج کرد و سه سال از ازدواجش نگذشته بود که پدر و همسرش را از دست داد.

سپس به دربار رفت و در سال 1303 سمت بازرس کل امور مالیه خراسان را رها کرد و به تهران آمد.

 اقامت ایرج میرزا در خراسان که پنج سال به طول انجامید بارزترین دوران کوشش ادبی وی بود.

ایرج میرزا نمی‌توانست نسبت به جنبش‌های آزادیخواهی که در همه جای کشور پدید آمده بود بی‌اعتنا باشد و در اشعاری که در این زمان سرود سادگی و صمیمیت، عمق اندیشه و لحن افشا و اعتراض به طور کاملا آشکار به چشم می‌خورد و در این سالهاست که او را به‌عنوان یک شاعر بزرگ ملی می‌شناسند و در هنگام ورود به تهران با استقبال گرم و پرشور ادبا و شعرا و مردم عادی که اندیشه‌های خود را در شعر او دیده بودند روبه‌رو می‌شود.

ایرج‌میرزا نزدیک دوسال در تهران ماند و تمام وقت خود را صرف فعالیت‌های ادبی نمود، تا آنکه در سال 1305 در اثر سکته قلبی درگذشت و در مقبره‌ی ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.

ایرج‌میرزا تا اواسط عمر، کمتر شعر گفته و اشعار او منحصر به همان قصاید و اشعاری بود که جنبه‌ی تفنن و شوخی دوستانه داشته است.

آثار ایرج‌میرزا را می‌توان به دو بخش پیش و پس از مشروطه تقسیم کرد.

اشعار دوره‌ی پیش از مشروطه‌ی ایرج‌میرزا که محصول دوران جوانی اوست، بیشتر قصایدی در ستایش رجال زمان و بزرگان قاجار است.

اشعار دوره‌ی پس از مشروطه‌ی ایرج‌میرزا که بیشتر به انتقادهای اجتماعی در قالب مضامین بکر اختصاص دارد، دارای اعتبار ادبی بیشتری هستند.

استفاده‌ی تقریباً بی‌نظیر ایرج‌میرزا از زبان ساده و خروج او از چارچوب‌ها و قالب‌های رایج در شعر فارسی، باعث شده‌ تا شعر او، جایگاه ویژه‌ای نسبت به شاعران هم‌دوره‌ی خود در ادبیات فارسی بیابد.

ایرج‌میرزا علاوه بر اینکه پا را از هنجارهای پذیرفته شده و رایج شعر دوره‌ی خود فراتر گذاشته‌، معانی و مضامین جدید و فلسفه‌ی واقع‌گرایانه‌ای را به شعر فارسی داخل می‌کند که باعث ایجاد فضای جدید ادبی پس از خود می‌شود.

پرهیز از اغراق‌های غیرضروری رایج در شعر معاصرین و نزدیکی هرچه بیشتر به واقعیات روزمره، از خصوصیات شعر او است.

آثار و اشعار ایرج‌میرزا مشتمل بر غزلیات، قصاید، قطعات و چندین مثنوی ازجمله مثنوی زهره و منوچهر و مثنوی عارف‌نامه ‌است.

™️

بار زنگین / محمد رضا راثی پور

سال 1402 هم با تمام مصایب و مضایقش به پایان رسید و  طلایه های سال نو در حال دیده شدن است.سالی که بدلایل اقتصادی و سیاسی ، خواه ناخواه آبستن اتفاقاتی نا خوشایند است.بدلیل سنگینی اضطراب و دلشوره ای که باعث مشغله خاطر و تشویش وقت قاطبه ی مردمیست که دستشان از رانتها و زد و بندهای مالی و باندی خالیست دل و دماغی برای کسی نمی ماند که برسم پاسداشت سنن قدیمی خود را برای استقبال از بهار و سال نو آماده کند.

برای منی که می خواهم به عنوان بهاریه مطلبی  بنویسم ، خاطری بهاری و بهار اندیش لازم است .وقتی اسباب کار فراهم نباشد تا بخواهی بطور خود جوش و غریزی قلم بزنی ، لاجرم کار به تکلف و تصنع می کشد که بنده هم از آن پرهیز دارم.

چگونه می شود  این همه زشتی و کاستی  را نادیده گرفت و در این عسرت ایام که قوت غالب اهل قلم خون دل و شوکران اندوهست ، سخن از نسیم جان بخش بهاری و شکفتن گل و چهچه بلبل گفت.

آیا گوشه ای سراغ دارید که از وصله فقر و فقر فر هنگی نازیبائیش به چشم نزند؟

آیا در این بازار مکاره ای که چوب مزایده به حراج ایمان و آرمانهای مقدس برداشته اند ، خاطری مجموع می ماند.

 

به دفترهای شعرم رجوع می کنم اما چه کنم که سالهاست در بر این پاشنه می چرخد


بهار اگرچه ندارد شکوه دیرین را

هنوز مایه شور و امید تلقینی است

چگونه آینه دل جلا دهم به امید

که از مدامت یاس ، بار زنگینیست



کو تشنگی.../ علی رضا طبایی



بر من چه رفته، کیست که معنا کند مرا
در من، مرا شناخته، پیدا کند مرا

سردرگمی است... گم شده‌ام من، گره گره
کو آن کلام معجزه... تا وا کند مرا

مرداب خوابمرگی و تالابی از سکون
کو تشنگی... که جاری دریا کند مرا

تنها صدا... صداست که می‌ماند و کجاست
آن حنجره که تندر آوا کند مرا

هر لحظه‌ام به چهره نقابی زند زمان
ناچار، تا به صحنه فریبا کند مرا

پای مرا زمانه به زنجیر بسته است
کو روزنی که راهی فردا کند مرا
 
#علیرضا_طبایی

ماندگارترین ترانه‌های ایرانی در یک کتاب



به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مجموعه ترانه «عشق تو نمی‌میرد» دربرگیرنده ۲۴ ترانه از علیرضا طبایی، شاعر و ترانه‌سرای پیشکسوت است که در فاصله سال‌های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۲ سروده شده و توسط شماری از خوانندگان مشهور موسیقی پاپ ایرانی به اجرا درآمده‌اند.

طبایی، زمانی به عرصه ترانه‌سرایی وارد شد که ترانه یا به اصطلاح آن زمان تصنیف، از وضعیت مطلوبی برخوردار نبود و از حیث محتوا و کلام، به دور ملال‌آوری از تکرار و ابتذال افتاده بود؛ بنابراین او و چندین تن از ترانه‌سرایان نوآور آن روزگار، تلاش کردند روح تازه‌ای به کالبد نیمه‌جان ترانه بدمند و دگرگونی بنیادین در مضمون، زبان و تصویر این نحله ادبی پدید آورند.

البته حاصل این تلاش و کوشش، بسیار درخشان بود. شماری از بهترین ترانه‌های موسیقی پاپ و حتی سنتی ایرانی از اواخر دهه ۴۰ خورشیدی به بعد، ساخته و پرداخته شد و به اجرا درآمد که برخی از آنان از جمله ترانه مشهور و ماندگار «عشق تو نمی‌میرد» سروده علیرضا طبایی با نام مستعار «شهرام»، هنوز و پس از نیم‌قرن، در ذهن و خاطره جمعی ایرانیان و حتی دیگر ملل پارسی‌زبان جهان به یادگار مانده است:

بگذر ز من ای آشنا چون از تو من، دیگر گذشتم
دیگر تو هم بیگانه شو چون دیگران، با سرگذشتم...
هر عشقی می‌میرد، خاموشی می‌گیرد، عشق تو نمی‌میرد
باور کن بعد از تو، دیگری در قلبم، جایت را نمی‌گیرد
بگذر ز من ای آشنا…

در مجموعه ترانه «عشق تو نمی‌میرد» که نام آن از عنوان همین ترانه مشهور، برگرفته شده است، ترانه‌های نوستالژیک زیادی به چشم می‌خورند که چندین نسل از ایرانیان با آنها خاطره دارند و هنوز هم در خلوت و جلوت خود، زمزمه‌شان می‌کنند:
(۱)
تنها با گل‌ها
گویم غم‌ها را
چه کسی داند، ز غم هستی، چه به دل دارم
به چه کس گویم، شده روز من، چو شب تارم...
(۲)
مرد سرگردان این شهرم، همدمی گمگشته را جویم
قصه‌ها دارد دل تنگم، بشنو امشب قصه می‌گویم...
(۳)
ای طلسم آرزوها، دیگرت امشب شکستم
خسته از افسانه تو، رشته دیرین گسستم...
(۴)
بی تو چون شب‌های دیگر، امشب آرامی ندارم
در سکوت کوچه تو، نیمه‌شب ره می‌سپارم...
(۵)
وقتی تو هستی آسمون پر از نوره
غم از قلبم هزارون ساله دوره...

از ویژگی‎های برجسته ترانه‌های این کتاب، زبان نسبتاً فاخر، استفاده از ترکیب‌های بدیع و نیز برخورداری از ریتم و موسیقی دلنشین است که به واسطه تسلط خالق آن بر ظرایف و دقایق شعر کلاسیک و مدرن فارسی و نیز، تبحر او در اوزان عروضی و موسیقی درونی شعر، رقم خورده است.

او ز جنگل‌های باران، من ز خورشید کویرم
می‌روم تا در پناهش، شاید آرامش پذیرم...
ای دو چشم مست شب‌گون، بعد از این، آیینه‌ام باش
در شب تاریک غم‌ها، شب‌چراغ سینه‌ام باش

تصویرسازی‌های بکر و زیبا از دیگر مشخصات ترانه‌های طبایی است. این تصاویر، گاه به قدری گویا و زنده است که همچون سکانسی از یک فیلم سینمایی، پیش چشم خواننده یا شنونده ترانه، رژه می‌روند:

شب که میشه، پاورچین، پاورچین،
میرم از پله بالا، بی سر و صدا،
- پشت بوم می‌شینم
با کمند بلند خیالم،
میرم تو آسمونا، از کهکشونا،
- ستاره می‌چینم...
*
یاد از آن شب‌ها که چشم شب، پر ز شبنم‌های باران بود
با تو آن پاییز جادویی، در دلم شوق بهاران بود...
*
من سینه خاموش کوهم، من بوته خشک کویرم
خورشید بیمار غروبم، در چنگ تنهایی اسیرم...
*
بهار با لپای گلی
با پیرهن مخملی
دامنشو پر از جوونه کرده
تو باغ چشمون تو خونه کرده

«عشق» و «اندوه» دو عنصر سازنده غالب ترانه‌های این کتاب هستند؛ عشق و اندوهی که گاه فراتر از تعریف آشنا و مرسوم خود، رنگ و بویی فلسفی و انتقادی می‌گیرند و ظرفیت‌های تازه و متفاوتی به قالب ترانه می‌بخشند:

چون ابری سرگردان، می‌گرید چشم من، در تنهایی
ای روز شادی‌ها کی باز آیی؟
*
آسمان، آسمان، خسته شد دل من
از تو جز غم دل، شد چه حاصل من؟
آسمان بر دلم، سنگ غم زده‌ای
سرنوشت مرا، رنگ غم زده‌ای

بیان روایی و داستان‌گونه در چندین ترانه بسیار موفق این کتاب، از دستاوردهای نوآورانه طبایی است که همچون یک داستان مینی‌مال منظوم، با حداقل واژگان سروده شده‌اند و کاربرد بجا و حساب‌شده ضربه پایانی، بر تاثیرگذاری آن افزوده است:

یک شب بارانی پاییز، آسمان ساز جدایی زد
او سفر کرد از دیار من، پا به عشق و آشنایی زد
مانده‌ام تنها و سرگردان، او نشان از من نمی‌گیرد
رفته‌ام از یاد او اما، یاد او در من نمی‌میرد
*
رفتی و دیگر نمی‌پیچد، در سکوت کلبه آوایی
با منی اما جدا از من، روز و شب گویی تو اینجایی

ای دریغ امشب دل تنگم، همنوای چنگ باران است
ای بهار بی‌خزان من، بی تو در قلبم زمستان است
چاپ نخست مجموعه ترانه «عشق تو نمی‌میرد» سال ۱۴۰۱ و در ۵۸ صفحه با قیمت ۲۹ هزار تومان از سوی نشر آرادمان منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است.

ibna.ir/x6jMm

دنج / شاهرخ تندرو صالح

در دنج سوگ صدای سایه
سلامی به رنگ و بوی غبار
خمیده سروِ نگون
صدای زخمی اعماق
و طعم منتشر تاریکی
و مرگ
خنده زنان،رنگ رنگ پرچم  ما

کجا بایستم وُ های های  گریه کنم؟
کجا بایستم اسماعیل؟!
کجا بایستم ؟امید!حضرت اخوان
خوئی نمرده، نه !دقمرگ شد !
و بامداد
و سرو سیمینا
بگوسیاوش کسرایی
بگو محمد مختاری
جناب جعفر پوینده بود
بهار
امید ِ باغ الفبای رنج های کبود
که توس ، منزل اوست
فروغ ، خواهر بیداری
و  زنده رود ، که پژمرده
و حافظیه
و  باغ خسته خیام
و بوی تیزی کافور
در هجوم هواست
هوای شرجی این روزهای برجامی
کنار جاده آواز های سرخ و سفید
و سبز ،
تلخ تر از  التماس پیر و جوان
و سفره های تهی ،
بزرگراه جنون تازِِ  لشگر دزدان

کتاب خاطره را وا نکن عزیز دلم!
سر بُریده احساس روی تاقچه هاست
می بینی؟
و پشت پنجره ها
گریه می کنند آرام
کبوتران خیال

و پشت بام تماشا:
کمی ترانه و خاموشی
کمی پشنگه تقدیر تار ،بر زنجیر
کمی نهانه ویران یادگاری ها
گلوی زخمی تکرار سوگواری ها
و سوگ در پس سوگ

و سایه هم حالا بی عصا رسید از راه
غبارپوش
و دسته های عزادار
و سایه
حالا تا کُنجِ دنجِ خواب ابد
و پشت بام تماشا
گشوده مانده به آوازهای گنگ الفبا،،،