همیشه درد من آوَخ همان دوایم بود
همیشه رفتنم آغاز انتهایم بود
چگونه زآینه ام زنگ غم زدایم چون
همیشه تیرگی ام حاصل صفایم بود
ببین چه خسته و درمانده مانده ام در راه
اگر چه شوق رسیدن همیشه رایم بود
جواب من اگر آری اگر نه چون پژواک
همان طنین غم انگیزٕ های هایم بود
به دل گرفتگی ام چارهای نشد فریاد
که خود گرفته تر از این دلم صدایم بود
چه گویم از که برای که من که در همه عمر
غریبه تر ز همه آشنا برایم بود
اسفند ۱۳۶۹( کتاب زین آتش نهفته...)
#معراجیـسیدمرتضی
@walehane
در کارخانه ها
ابر براده در هیجان است
و صافی سیاه نمی داند
باید کدام خس خس سنگین را
لاجرعه سرکشد.
در کارخانه ها
باران تاول آب نمی نوشد
باران تاول عشق نمی ورزد
باران تاول از ریه ها رد نمی شود
او تابع جریانی ست
که با نسیم پاک کننده
و حس ارغوانی آگاهی
همسو نیست.
تو
آن سوی زلف های بلندت هستی
و حس نمی کنی
در کارخانه ها
ابر براده در هیجان است
و بارش مداوم تاول
باران را
انکار می کند.
۲۱/ 2/88
برنگرد از راهت
شدی آن لحظه که با ساحل زوج،
دل به دریا نزن ای موج! ای موج!
**...
#فاطمه_پوررضایی_مهرآبادی
╭━═━⊰
تا ابد راهیام، ولی ای عشق!
تا کجا قولهای تکراری؟
یک رسیدن به من بدهکاری.
***
#نعیمه_المولی
╭━═━⊰
غرق میشویم، آه!
پای حوض این حیاط
با مرور خاطرات.
***
#سکینه_حبیبی_ارباستان
╭━═━⊰