دوباره لبت را بچسبان به هم ،
جهان بر لب تو ، غزل می شود
بخندی ، جهان غرقِ آرامش است ؛
به اَخمت ، دوباره جَدَل می شود
نگاهت ؛ سر آغاز شیدایی اَست
تماشای چشمت ، تماشایی اَست
زبان را بچرخان به لب های خود ،
که آب دهانت ، عسل می شود
تو ! زیبا ترین حالت ممکنی
که بالای زیبایی اًت دست نیست
که هر دست بالای زیبایی ات ، -
به فرض محالات - ، شَل می شود
کسی که به عشقت شود مبتلا ،
رسیده به اوج جنون سالی اَش
اَزَل در نگاهش ، اَبَد می شود ؛
اَبَد در خیالش ، اَزَل می شود
ریاضی ، نجوم و فیزیک ، هندسه ،
به راز نگاهت اگر پی برند
تمام ندانسته های بشر ،
به تصویب چشم تو ، حل می شود
بلد نیستم از تو دوری کنم ،
کجای شب من ، نفس می کشی
که تا چشم بر هم گذارم ، کسی ،
شبیه تو ، در من ، بغل می شود
نباشی ، غزل گورِ بی تابی اَست ،
و آغاز یک شب که مهتابی اَست
پس از گریه ای بی صدا ، شاعری ،
سحر ، میهمان اَجَل می شود
نمی دانم آن چشم های سیاه ،
که یک گلّه آهو در او می چَرَد
به عشقش چرا پُشت پا می زند ،
گرفتار گُرگی دَغَل می شود
تو ! یکبار ، هر جا نظر کرده ای
و بعدش از آنجا گُذَر کرده ای
ولی بعد از آن ، طبق قانون جذب ،
به فتوای چشمت ، عمل می شود
همه ، خوشگلان جهان یک طرف ،
تو هم سمت دیگر ، بدون بَزَک
زمین و زمان ، خیره بر سمت تو ،
و سوی دگر ، مُبتذل می شود
به فتوای چشمت ، عمل می شود
و آب دهانت ، عسل می شود
به اَخمت ، دوباره جَدَل می شود ،
جهان بر لب تو ، غَزَل می شود
از مجموعه غزل : سکانس آخر
#سالارعبدی
کانال رسمی سالار عبدی
https://telegram.me/abdiisalar