جهت هم دردی با هم وطنان مصیبت دیده ام در زلزله غرب ایران
نلرزان خدا را ، زمین ، غُصّه دارد
و مپسند باران قهرت ببارد
کسی را ندارد ، زمین غُصّه دارد
زمین غُصّه دارد ، کسی را ندارد..
نلرزان ، که اینجاییان ، بی نصیبند
که در خانه و شهر شان هم غریبند
بگو بیش از اینت مصیبت نبارد
مصیب نبارد ، زمین غُصّه دارد
زمین غُصّه دارد ، مصیبت نبارد
چرا باید از خواب معصوم یک ایل
درخت لعین عزا سر بر آرد
کسی را ندارد ، زمین غُصّه دارد
که خورشید اینجا به وقت غروب است
بلرزد اگر آسمان تو ، خوب است!?!
تو را این جماعت ، خدا می شمارد
و این ایل ، جز تو کسی را ندارد..
ببین قصر شیرین و سر پُل ذهابم
تب آلوده ام ، دل کبابم ، خرابم
تو دیگر نده بیش از اینم عذابم
نلرزان! نلرزان! زمین ، غُصّه دارد
چرا تلخ می خواهی این داستانم
مده بیش از اینم تکانم ،تکانم
که تبعیدی شوم هفت آسمانم
مرا قهرتان ، دست که می سپارد!?!
خدا را! نلرزان ، زمین ، غُصّه دارد
تو را این جماعت ، خدا می شمارد
بگو بیش از اینت ، مصیبت نبارد ،
زمین ، غُصّه دارد ، کسی را ندارد..