بستر،
سفره سبزی که انتها نداشت
حنجره ای در هجای تکرار مکرر
کلمه آنجا نا نداشت
راهی خشک و خالی
همانند دل به خون نشسته راه مانده کویری
راه چلاق، پا نداشت
سرود آن به غارت رفته جنگل بخوان
دل زخمین
محرومان زمین را
از سنگ و گل بدان
فقر و نکبت
آغاز و انتها نداشت
می سوخت چون شراره پاهاشان
جز بدی تهوع آور"کرمه*" "یا پا *" نداشت
از هیچ به هیچ و از صفر به صفر،از انجماد به انجماد
قرون متروکی
از شکم زنی تاریخ فرتوت
برون زده اند
ارمغان سوختگان
خاکستران
روی زمین
تل انباشته ای
در وسط میدانست
ره،هیچ رد پا نداشت
دیروز در مرداب نفرت آور تعفن
امروز در غروب زرد فام بی فرجام
فردا در زنگار "سشمه" و " قالاخ*"
صورت هویدا نداشت
سرزمینی که امید هم
امید به بودنش
در فردا نداشت
*اصطلاحات محلی
تلخ تر از تلخه رود (مجموعه شعر نو )- محمدرضا زردین