رد شدن از واحه های وزن
گم شدن در کوچه های یوش
آسمان را
بادو دست سربی و غمگین بغل کردن
راه را در سنگلاخ جاده های عاشقی هموار خواهد کرد
تا میان دردها
با مرکب واژه
روی اندوه غزلها گام بر داریم
من شبی پای پیاده
تا قنوت شاپرکها راه طی کردم
با دو کپسول خیال شمع
ماه هم تب داشت
ابرها گاهی
خیال ماه را
پاشویه میکردند
رو به یک آبشخور مصرع
صبح را در تنگ بی تابی یک ماهی قرمز
ناشتا کردم
ناگهان
از وزن افتادم