از من نشانی گنگ،نقشی رو به پایان ماند
فرجام من پاشید،آغازم پریشان ماند
دستان من ـ همسایگان جنگل و دریا ـ
در روز روشن زیر آوار بیابان ماند
زین پیش با من بود روحی سرخ و اشراقی
می شد کنارش همچو انسان بود و انسان ماند
من بازگشتم روح عصیان پیشه ام آن روز
انگاز در خط مقدم با شهیدان ماند
از سالهای اضطراب و آتش و تشویش
من ماندم و اسب و درفش و تیغ و میدان ماند
همچون زمینی تشنه چشمانم ترک برداشت
برخاطر من تلخی رویای باران ماند
ای روزهای نابهنگام جنون و عشق
بعداز شما روحم اسیر سکه و نان ماند
*
از یادها رفتم ولی انبوه اندوهم
در مویه های عصرهنگام نیستان ماند.
جنگ تجربه بزرگ و سنگینی برای ملت ما بود. این اتفاق فرصت های بسیاری را از ما دریغ کرد و البته فرصت هایی را هم برایمان به ارمغان آورد
به زعم من تاثیر جنگ در هویت جویی جامعه ایرانی قابل مطالعه و بررسی است،جنگ و دفاع ٨ ساله
انسان جدیدی را به نمایش گذاشت، انسانی که ریشه هایش به معنویت، اخلاق و انسانیت تنیده شده بود و حتی در خشن ترین اتفاق روزگار _ جنگ_ هم جلوه هایی متعالی از انسانیت را به نمایش می گذاشت.
میراث بزرگ این جنگ تربیت انسانی متفاوت، متعالی و مقاوم بود اگر سیاستگذاران جامعه، فهم و توان آن را داشتند که این میراث و سرمایه را در ساخت ایران جدید به کار گیرند، می شد به افق های بلندتر چشم دوخت و سودای تمدن سازی در عرصه جهانی را داشت.
بگذریم...
این شعر در روزگاران بعد پایان جنگ و در حال و هوای آن روزها سروده شده است.
خیاط روزگار به بالای هیچکس
پیراهنی ندوخت که آن را قبا نکرد
از ابیات مشهور خاقانی است، با اینهمه محمدعلی تربیت در دانشمندان آذربایجان به نقل از اوصافالامین پروین قاجار آن را از یک شاعر قرن سیزدهمی به نام خاقانی خلخالی دانسته است. مرحوم سجادی، مصحح دیوان خاقانی، هم این انتساب را در ذیل این بیت آورده است.
اما فارغ از اینکه نسخههای کهن دیوان خاقانی این بیت و قصیده کوتاه در بردارنده آن را ضبط کردهاند این بیت و برخی ابیات دیگر قصیده خاقانی در منابع بعد از قرن نهم هم بارها ذکر شده است. بنابراین انتساب این بیت به خاقانی خلخالی اساسا منتفی است. از همه مهمتر اینکه مولوی در دیوان شمس با تغییر "هیچکس" در مصراع اول به "هیچ مرد" آن را در مطلع یکی از غزلیات خود نشانده است
خیاط روزگار به بالای هیچ مرد
پیراهنی ندوخت که آن را قبا نکرد
و این یکی از تاثیرپذیریهای گسترده مولوی از خاقانی است.
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh
از این جاده دلگیرم ای دوست
که یکراست... یکراست... یکراست...
طرفدار یک کوره راهم
که چپ-راست-چپ-راست-چپ...
گاه گم، گاه پیداست
بیا دست من را...
از آن دست
اگر راه
اگر چاه
به دنبالِ افتادنِ محضِ یک اتّفاقم
بیا دست من را بگیر و...
درین روزهای اسیدی
تو ای کاش
به داد دلم می رسیدی!
#سیدعلی_میرافضلی
@seyedalimirafzali
آی عشقم! نکند رفته ام از یادِ ظریفت!؟
نتوانسته شود این منِ دیوانه ، حریفت!!
ژرف و بی باک ، نهنگیده غمت در هیجانم
چه کشیده من توفانی از اندام نحیفت
تو خودِ عشقی و از زمره ی خوبانِ الستی
اشهدُ انَّ به چشمانِ غزلخوان و شریفت
که من از حلقه به گوشانِ پشیمانِ تو هستم
که چرا دیر عبوریده ام از نوبتِ قیفت
لطف کن نام مرا نیز بیَفزا به محبّان
تهِ فهرستِ مجانینِ مُطَلّای صحیفه ت
پاک و تن - ناز ، حلولیده خیالت به خیالم
با وضو بوسه زده شعرم از اجزای عفیفَت
تو! خدایی که زمینی شده در قرنِ جنونم
عکس من نیز ضمیمه شده در خلوتِ کیفت
مطمئنّم ! شب وصلت که شبی جامه دران است
مجتهد می شوم از برکتِ آغوشِ لطیفت
این منم مرد غریبی که شکسته کمرم با
تهمت مدعیان ِ دغلِ خوار و خفیفت
این منم شاعر شوریده و سالار تغزّل
که غزل هاش ، مقفّی ست تماماً به ردیفت
......
سالار عبدی
کانال رسمی سالار عبدی
http://telegram.me/abdiisalar