سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

سیولیشه

نشریه اختصاصی شعر نیمایی

‍ صخره/ محسن صلاحی راد ‌





وقتی نگاه می‌کنی از دور

یک باغ خنده می‌زند و

دستانش

گل می‌پراکنَد

مهتاب تاب می‌خورد و چشمِ آفتاب

کج می‌شود

و سقفِ ابرها باز

و روزها بلند

و

یک صخره

یک صخره...



وقتی نگاه می‌کنی از دور

و خنده می‌زنی

یک باغ

صد باغ می‌شود

یک خنده صدهزاران خنده

و

یک صخره باز هم

یک صخره...



ما نیستیم و هرگز ما نیستیم

صدها هزارها و کمی بیشتر

یا کمتر‌

مهتاب و باغ و ابر و گل و آفتاب

شب‌ها کنارِ صخره می‌نشینند

و از زبانِ او

از آب‌های گم‌شده می‌خوانند

و یادشان نرفته که دریا تنها بود

و رازهای سینۀ خود را

تنها

با صخره‌ای که مظهرِ تن‌ها بود

با موج‌های درهم و کوبنده

با گریه‌های خنده

می‌بست و می‌گشود...



وقتی نگاه می‌کنی از دور

وقتی نگاهِ تو

می‌خندد

ما نیستیم و هرگز ما نیستیم  اما

آن صخره باز هم

یک صخره‌ست

وقتی نگاه می‌کنی از دور.



۲۲ تیر ۱۳۹۲



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد