گرگ، پشت بام در کمین نشسته، شاد
گوسفند های رام
گوسفند های چشم و گوش بسته ی زبون!
هیچتان غمی مباد!
با دهان آهنین باز، گرگ های هار
پشت بام ها کمین گرفته اند
گوسفند های رام!
ما شبان گله ایم
هیچتان غمی مباد
ما بسیج کار کرده ایم
نردبان و چنگک و فریب و آبپاش
دستمایه ی سلاح ما برای تار و مار
کدخدای دین مدار، پای کار و زنده است
در ولایتی چنین و با بصیرتی چنان
چشم و گوش او، تمام خاک را بسنده است
مادرند...!
دایه های مهربان ترند
نوبرند...!
علیرضا __طبایی