1) مردم همه گوسفندند و ما چوپان: حواستان باشد! بزرگترین اشتباه در حکومت، بها دادن به مردم، یا ارزش قائل شدن برای مردم است. شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید، نمیتوانید بر آنها حکومت کنید. بهای مردم را شما معین میکنید، نه خودشان. اگر شما بر مردم قیمت نگذارید، آنها قیمتی بر خودشان میگذارند که هیچ جور نمیتوانید بخرید. و تازه این گوسفند که من گفتم بالاترین قیمت است؛ قیمت آدمهای اندیشمند چاق و چله. و الّا قیمت بقیهی مردم، حداکثر در حد پشگل گوسفند است و نه بیشتر. نتیجه این که: مردم را هر جور بار بیاورید، بار میآیند. اگر به آنها احترام بگذارید، فکر میکنند که شما موظفید به آنها احترام بگذارید. اگر به آنها توضیح دهید، گمان میکنند که شما موظف به توضیح دادنید.
2) هیچ وقت شنیدهاید که غذای گوسفند را به او اهداء یا تقدیم کنند؟ غذا یا علوفه گوسفند را جلویش میریزند. رفتار با مردم هم باید درست مثل رفتار با گوسفند باشد. طبیعیترین و مسلمترین حق مردم را باید با تحقیر و توهین به آنها داد؛ وگرنه طلبکار میشوند. اگر به مردم عزت بگذارید یا احترام کنید، مردم فکر میکنند که شما موظف به عزت گذاشتنید و دنبال باقی مطالبات خود میگردند.
3) طوری برنامهریزی کنید که مردم از صبح تا شب بدوند و آخر شب هم نرسند. مردم اگر مایحتاج خود را آسان به دست بیاورند، اگر وقت اضافه داشته باشند، عصیان میکنند، بداخلاقی میکنند و به فکر اعتراض و انقلاب و این حرف ها میافتند. یک تشکیلاتی را تأسیس کنید که کارش چرخاندن مردم باشد، یا چرخاندن لقمه دور سر مردم. کارش چیدن موانع مختلف، پیش پای مردم باشد. فرض کنید که آب دریا فاصلهاش یا مردم به اندازه دراز کردن یک دست است. جای دریا را نمیتوان عوض کرد، اما راه مردم را که میشود دور کرد. هزار جور قانون میشود وضع کرد که مردم دور کرهی زمین بچرخند و دست آخر به همان نقطهای برسند که قبلاً بودهاند. و از شما به خاطر رسیدن به همان نقطه، تشکر هم بکنند.
@totemmag
4. مردم را به دو دسته تقسیم کنید و به یک دسته حقوق و مواجب بدهید که مراقب آن دسته ی دیگر باشند. دسته اول، به طمع مواجب یا از ترس قطع شدن مواجب، مرید شما می شوند و دسته ی دوم، از ترس دسته ی اول، مطیع و مِنقاد شما. به این ترتیب، مملکت، خود به خود اداره می شود، بیآنکه شما زحمتی بکشید یا دغدغه ای داشته باشید.
5. مردم به دو دسته خیلی نامساوی تقسیم می شوند: عوام و خواص. نسبت این دو با هم، نسبت 99 به 1 است. یعنی از هر 100 نفر، 99 نفر عوام اند – عین خودمان – و یک نفر خواص است. و هیچ آدم عاقلی، 99 را نمی گذارد، یک را بردارد. پس خواص را در شمار هیچ یک از اعضای بدن خود به حساب نیاورید و در صورت لزوم، فقط به جلب رضایت عوام فکر کنید. چرا که: اولاً: جلب رضایت عوام، بسیار آسان تر از خواص است. ثانیاً: رضایت عوام را فله ای می شود جلب کرد ولی خواص را یکی یکی؛ آن هم اگر بشود. ثالثاً: عقل عوام به چشمشان است ولی عقل خواص، هر کدام، یک جایشان است که با زحمت هم نمی توان جایش را پیدا کرد. و از همه مهمتر، در انتخابات و رأی گیری، رأی خواص و عوام یک اندازه است. رأی آدم خاص که بیشتر یا بزرگ تر از آدم عوام نیست. پس آدم باید مغز خر خورده باشد که خواص را با همه ی مشکلات شان جدی بگیرد.
خلاصه این که: این عوام اند که سرنوشت و تقدیر خواص را رقم می زنند. پس خود خواص را نباید جدی گرفت، ولی خطر خواص را چرا. خیلی باید مراقب بود. این خواص، موجودات پلید و ناشناخته ای هستند که اگر ازشان غافل شوید، کار دست تان می دهند. عوام، هزارتایش کم است و خواص یک دانه اش زیاد. اگر توانستید سرشان را زیر آب بکنید، بکنید و گرنه لااقل مراقب باشید که یکی شان دوتا نشود.
6. هر کاری را که از انجامش عاجزید، با صدای بلند اعلام کنید که می توانید. هر چقدر کار، بزرگ تر باشد و شما در انجام آن ناتوان تر، باید توانستن تان را قاطع تر و محکم تر و بلندتر اعلام کنید تا مردم به توانمندی شما ایمان بیاورند. انجام شدن یا نشدن آن کار مهم نیست؛ همان رعد و برق اولیه برای مردم مهم است. بعد از آن برای انجام نشدنش هزار دلیل می شود جفت و جور کرد.
7. برای هر نقص و کاستی و کمبودتان، معجونی از دلیل و حکمت و فلسفه درست کنید و به مردم بخورانید. مردم، استعداد غریبی دارند برای خر شدن. اگر نان ندارید که شکم مردم را سیر کنید، برایشان در فضیلت گرسنگی، داد سخن دهید. اگر از عهده ی تأمین امنیت مردم برنیامدید، به آنها تفهیم کنید که هزار و یک محصول و ثمره است که فقط از وجود ناامنی به دست می آید. یکی از آنها، تقویت توان مقاومت است. یکی از آنها ظهور استعدادهای نهفته است و...
8. برای این که مردم، کمتر در امور مملکت دخالت کنند و وقت شما را بگیرند، سعی کنید که آنها را به خوابیدن بیشتر ترغیب کنید. نغزترین کلام در این مورد را هم باز از خود من شنیدهاید: هر که بیشتر می خوابد، توان بیشتری ذخیره می کند.
9. این اصل را هیچ وقت فراموش نکنید: بزرگترین دشمن ما علم و دانش است. و تنها راه مبارزه با این دشمن، تحقیر کردن آن است. تا می توانید از افراد بی سواد، تجلیل کنید. آنها را در صدر بنشانید. مناصب مهم و بزرگ را به آنها بسپارید. و به همگان نشان دهید که؛ علم و دانش، جز بدبختی و دردسر و بیکاری و گوشه گیری، خاصیت دیگری ندارد. اما حواستان باشد که چنین اتفاقی یک شبه نمی افتد. تغییر دیدگاه مردمی که یک عمر علم و دانش را اسباب افتخار و عزت می دانستهاند، کار آسانی نیست. در عمل! باید در عمل، کاری کنید که مردم، مطمئن شوند که نتیجه ی آموختن علم و دانش، فقر و خفت و بیکاری است و نتیجه ی بی سوادی، ثروت و عزت و افتخار و قدرت.
10. حتماً متوجه این واقعیت شده اید که افراد قدبلند به دیگران یعنی کوتاه تران با دیده تحقیر نگاه می کنند. یعنی قد بلندی اصولاً اسباب تفاخر و تکبر است. مضاف به این که افراد قد بلند هرگز از افراد کوتاه قد فرمان نمی برند. نتیجه این که: رمز بقای مدیریت، انتخاب و انتصاب زیردستانی است که قدشان از شما کوتاه تر باشد. اگر زمانی مجبور شدید به استفاده از فرد قد بلند، حتماً یکی از این دو کار را با او انجام دهید:
یک: آنقدر بر سرش بکوبید تا قد او هم به اندازه شما و بلکه کوتاه تر شود.
دو: قبل از شروع همکاری، قسمت اضافه قدش را ببرید تا به اندازه مطلوب تان برسد. از بالا یا پایین یا وسط فرقی نمی کند. مهم این است که وسیله تفاخر یا تکبر او را ببرید یا از بین ببرید.
11. مردم در صورتی به شما احترام می گذارند یا از شما فرمان می برند که محتاجتان باشند. این اخلاق و روحیه عموم مردم در همه جای دنیاست. تا وقتی برای شما حرمت و عزت قائل می شوند که گرسنه باشند و نان شان دست شما باشد. حکومت اگر مردم را گرسنه و دست به دهن نگه ندارد، یا پاچه اش را می گیرند یا تحویلش نمی گیرند.
12.این اصل بسیار مهم را هیچ گاه فراموش نکنید که مردم، مشخصاً همه ی مردم، دزد و دروغگو و پشت هم اندازند، مگر آن که خلافش ثابت شود. در حالی که انسان های ابله، تصورشان غیر از این است و فکر می کنند که اصل بر برائت است، مگر آن که خلافش ثابت شود.
13. این جمله را همیشه سرلوحه ی همه ی بوق ها و شعارها و سخنرانی هایتان قرار دهید که: «وقت کم است و ما تا می توانیم باید خدمت کنیم.» و خودتان هر لحظه به خاطر داشته باشد که: «فقط دو سال فرصت داریم تا بارمان را برای همه ی عمر ببندیم.»
14. حواستان باشد که خیلی ها به خاطر تفاوت موجود در بینایی ما، سعی می کنند که هر محصولی را به عنوان اثر هنری به ما قالب کنند. مراقب باشید که... فقط و فقط اثری هنری محسوب می شود، که با دست قابل لمس باشد.
15. دروغ گفتن هنر است. هنری که از عهده ی هر کسی ساخته نیست. و مهم ترین اصل در این هنر، داشتن جسارت است. دروغی که با شهامت و قاطعیت و اعتماد به نفس گفته می شود، از هر راستی، قابل قبول تر و باورپذیرتر است. امتحان کنید! در روز روشن که خورشید وسط آسمان است، مقابل همه ی مردم بایستید و محکم و قاطع بگویید که: «الان شب تیره است و این مختصر روشنی هم محصول ستاره هاست.» اگر همه ی مردم حرفتان را باور نکردند، من اسمم را عوض می کنم. چرا مردم باور می کنند؟! برای این که هیچ کس تصور هم نمی کند که با این قاطعیت و محکمی بشود دروغ گفت.
16. شنیده ام که بعضی از مردم، گاهی با شگفتی و اعجاب اظهار می کنند که: ما این همه حرف های مهم را از کجایمان در می آوریم؟!
17. گور پدر مردم! من این حرف و سؤال را گاهی از زبان شما – یعنی دوستان ابله خودم – هم شنیده ام! کسی که چنین سؤالی را می پرسد، پیداست که هنوز به ارتباط ما با عالم بالا، ایمان نیاورده است.
بخش هایی از کتاب دموکراسی یا دموقراضه
سیدمهدی شجاعی
@totemmag
مُردهام.
جای خالی مرا به یک درخت دادهای.
روزها
میروند و خاطرات ما
کهنه میشوند
و درخت تو
خاطرات کهنه را به کام میکشد
و بزرگ میشود
و ستارگان
روی برگهای تازهاش
وَرجه وُرجه میکنند
جای پایشان
نام من تنوره میکشد
و تورا به نامهای ناشناس تو
بانگ میزند.
از درخت کنده میشوی
و میان آسمان و من
چرخ میزنیّ و
چرخ میزنیّ و چرخ.
یک دوچرخ مانده تا دهان من
سیب میشوی
میشناسمت و شکر میکنم
گرچه مردهام
یک درخت روی گُردهام
سرکشیدهاست
11/2/91
شاعران چرا در این بزنگاه تاریخی اغلب یا خاموشاند یا کمحرف؟ واضح است و نیکپی: بیان استعاری و اسطورهای، جای آنکه در بزنگاه دیگری مغزها را بینبارد از دوگانهانگاریهای بدعاقبتش، دارد جای خود را به بیان مدنیتری میدهد، بیانی که قرار نیست ما را با سراب دیگری بفریبد و خونهای ریخته را جوهر آواز کردنِ نام این و آن نالایق کند، بیانی که دیو و دلبر نمیتراشد و بر شبیهسازیهای اغراقآمیز تکیه ندارد؛ تفاوتگذار است و مرزبند و مطالبهگر و آگاه به آنچه میخواهد.
و این هم البته گونهای شعر است پنداری، چراکه خواستنیتر است از آنچه شاهدیم.
زاده | ۲۳ بهمن ۱۳۲۱ (۷۹ سال) |
---|---|
محل زندگی | آمریکا |
نام(های) دیگر | ا.ن. پیام،[۱] ماهیار[۲] |
زمینه کاری | شاعر، منتقد ادبی، روزنامهنگار |
ملیت | ایرانی |
همسر(ها) | شکوه میرزادگی (ازدواج: ۱۹۹۰) |
خویشاوندان | پرتو نوریعلا (خواهر) شهرزاد سپانلو (خواهرزاده) |
وبگاه |
اسماعیل نوریعلا (زادهٔ ۲۳ بهمن ۱۳۲۱)[۳] استاد دانشگاه، فعال سیاسی، نویسنده، کارگردان ایرانی، یکی از منتقدان دین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران و نیز برادر پرتو نوریعلا است.
او از فعالترین شاعران و منتقدان و روزنامهنگاران و از پیگیرترین مفسران و مدافعان شعر موج نو در دهههای چهل و پنجاه بود. او به همراه احمدرضا احمدی، محمدعلی سپانلو، غفار حسینی و نادر ابراهیمی انتشارات طرفه را به نیت دفاع از هنر موج نو و پشتیبانی از هنرمندان موج نویی (بهویژه شاعران)، در اوایل دههٔ چهل تأسیس کرده بود و با انتشار چندین جُنگ و داستان و مجموعهٔ اشعار و نگارش مقالات فراوان در نشریات متعدد توانسته بود که حرکت موج نو را تسریع کند.[۴] او هچنین از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۳ مدیر مسئول و سردبیر نشریهٔ سکولاریسم نو بود که بعدها این نشریه در سایت «جنبش سکولار دموکراسی ایران» ادغام شد.[۵]
در روز اول اردیبهشت سال ۱۳۴۷ در جلسهٔ شلوغی در خانهٔ جلال آلاحمد «کانون نویسندگان ایران» رسماً فعالیت خود را آغاز کرد. بنابر پیشبینی اساسنامه، ۴۹ تن از امضاکنندگان بیانیهٔ اول اسفند ۱۳۴۶ - که در جلسه حضور داشتند - هیئت مؤسس نامیده شدند و از میان آنها کمیسیونی مأمور شد که مقدمات انتخابات هیئت دبیران کانون را، مطابق اساسنامه فراهم آورد. یکی-دو هفته بعد، در خانهٔ جعفر کوشآبادی انتخاب هیئت دبیران انجام شد.[۶] اسماعیل نوریعلاء در این انتخابات به عنوان یکی از اعضای نخستین هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران و سمت منشی کانون انتخاب شد.[۷] در انتخابات دورهٔ دوم کانون اسماعیل نوریعلاء با ۲۵ رأی به همراه رضا براهنی با ۱۳ رأی به عنوان عضو علیالبدل دومین دورهٔ کانون نویسندگان ایران برگزیده شدند.[۸]
نقد شعر نو در دههٔ سی، به رغم ظاهر علمی، نقدی ذوقی-اخلاقی بود؛ نقدی بود اخلاقی، بر اساس دانش عمومی منتقد در زمینههای مختلف و علایق شخصی به مقولهٔ شعر و شاعری. نقد در معنای علمی، در دههٔ چهل پا گرفت؛ اگرچه از انحراف و حب و بغضها هنوز خالی نبود. فعالترین و مطرحترین منتقدین دههٔ چهل عبارت بودند از:[۹] عبدالعلی دستغیب (منتقد نوقدمایی میانهرو)، یدالله رؤیایی (منتقد و مبلغ و بانی نقد فرمالیستی در ایران)، اسماعیل نوریعلاء (مبلغ و مفسر و مروج شعر موج نو)، محمد حقوقی (مسلط بر ادبیات قدیمه و مدافع فرمالیسم)، م. آزاد، مهرداد صمدی و رضا براهنی (که به رغم پارهای انحرافات، نقدهای خوبی نوشت).[۱۰]
در این میان اسماعیل نوریعلاء مطرحترین مدافع و مفسر و شارح شعر موج نو بود. او شعر سهراب سپهری را «پدر بلافصل» شعر احمدرضا احمدی - بانی موج نو - میدانست.[۱۱] او شعر «لولوی شیشهها» ی سهراب سپهری را از نمونههای اول این طرز دانسته و نوشته بود: «سپهری در این شعر دریچهای به دنیای تازهیافته میگشاید و تصاویری تازه ارائه میدهد.» با این وجود از نظر مدافعان «طرح» احمدرضا احمدی هیچچیز جز خود مدرنیسم افراطی ضدسنت مطرح نبود، آنها حتی گرایش عرفانی سپهری و ایرانی را که بهنوعی تعهد و معنا احاله داشت، برنمیتافتند.[۱۲] از نظر نوریعلاء شعر موج نو حرکت قاطعی به سوی «شعر ناب» محسوب میشود و به همین دلیل بسیاری از مشخصات شعر ناب را میتوان در آن دید.[۱۳]
چند سال پس از انتشار شعر موج نو، اسماعیل نوریعلاء شاخههایی را در آن مشخص و از هم جدا میکند که به قرار ذیل بود:[۱۴]
«اولین کسی که در این راه قدم میزند بیژن الهی است. او که در اشعار نخستین خود تمایلی به سادهگویی و ایجاد رابطه با خواننده [داشت] رفتهرفته از این کار سر باز میزند و اشعارش به یکباره تبدیل به حجمی سیاه و دستنیافتنی میگردد.»[۲۲]
اسماعیل نوریعلاء پابرجاترین مدافع شعر محمدعلی سپانلو نیز بود. وقتی که نوریعلاء به موارد متعددی از غلطهای دستوری و تصویری در شعر سپانلو اشاره میکند، مهرداد صمدی - مفسر مؤثر موج نو در دههٔ چهل - میگوید: «اصلاً غلط دستوری توی شعر خیلی کماهمیت است. مخصوصاً وقتی شعر خوب باشد» و سپانلو میگوید: «اگر واقعاً عیبی هست من کلاً بیتقصیرم.»[۲۴]
از اتفاقات قابل توجه سال ۱۳۴۶ توجه چشمگیر زنان به شعر و شاعری بود. عدهای علت این توجه را موفقیت و مرگ فروغ دانسه بودند. اسماعیل نوریعلاء ضمن اشاره و تأیید این نکته در مقالهای تحت عنوان «تذکرة اللطیفه» مینویسد که این هجوم و استقبال متأسفانه سبب «کمبود اصالت و فقدان استقلال لازم در شاعرهها» ی دههٔ چهل شد. او در این مقاله از ۱۲۰ نفر از شاعران زن نام میبرد.[۲۵]
اسماعیل نوریعلاء همچنین مقالاتی با عنوان «دربارهٔ جوانان» با نام مستعار «ماهیار» در مجلهٔ فردوسی شمارههای ۸۸۲ تا ۸۸۸ (از مهر تا آذر ۱۳۴۷) به چاپ رساند و در این مقالات کوشش کرد تا وجوه مختلف زندگی جوان آن روز ترسیم کند.[۲۶]
«اتاقهای در بسته» نخستین مجموعهٔ شعر اسماعیل نوریعلاء اتفاقاً ربط چندانی به شعر موج نو نداشت؛ اگرچه انگیزهٔ پیدایش شعر متفاوتِ موج نو که مخالفت با سانتیمانتالیسم و سمبولیسم و روی آوردن به اشیا و روابط غیرمعمول روزمره بود، پشت سر اشعار او نیز دیده میشد.[۲۷]
اشعار «اتاقهای در بسته» بدیع و ساده بود، ولی کمبود موسیقی و در نتیجه جا نیفتادن پارهای از کلمات در بافت اشعار، آن را به مجموعه ترجمهای تشبیه کرده بود؛ بهویژه آنکه نوع تصویرسازی و بسیاری از اشیا مورد توجه شاعر هم، بیشتر رنگ و بوی فرنگی داشت؛ مثل «ماهنوردان» و «جنگ جهانی» که از طریق مجلات به ما میرسید.[۲۸]
اسماعیل نوریعلاء به همراه احمدرضا احمدی، محمدعلی سپانلو، غفار حسینی و نادر ابراهیمی انتشارات طرفه را به نیت دفاع از هنر موج نو و پشتیبانی از هنرمندان موج نویی (بهویژه شاعران)، در اوایل دههٔ چهل تأسیس کرده بود و با انتشار چندین جُنگ و داستان و مجموعهٔ اشعار و نگارش مقالات فراوان در نشریات متعدد توانسته بود که حرکت موج نو را تسریع کند.[۲۹]
کتاب اول طرفه در تیرماه ۱۳۴۳ منتشر شد.[۳۰] این کتاب مشتمل بر ۴ بخش بود: قصهٔ ایرانی، شعر ایرانی، شعر دیگران، و بررسی و نقد. بخش شعر شامل اشعاری از: جعفر کوشآبادی، یدالله رؤیایی، بهمن فرسی، رضا براهنی، ا. ن. پیام (اسماعیل نوریعلاء)، م. آزاد، غفار حسینی، محمدعلی سپانلو و احمدرضا احمدی.[۳۱]
کتاب دوم طرفه در آبان ۱۳۴۳ منتشر شد. شاعران این مجموعه عبارتاند از: محمدعلی سپانلو، منوچهر آتشی، احمدرضا احمدی، م. آزاد، یدالله رؤیایی، جعفر کوشآبادی، پرتو نوریعلاء، غ. متین، منوچهر شیبانی، محمد حقوقی، مروا، بیژن الهی، سیروس آتابای، غفار حسینی، و الف. ن. پیام. (اسماعیل نوریعلاء)[۳۲]
در فروردین سال ۱۳۴۵ انتشارات طرفه که مدافع جریان شعر موج نو بود، جُنگی با نام جزوهٔ شعر منتشر کرد. مسؤول و مدیر جزوه اسماعیل نوریعلاء بود.[۳۳] شاعران دفتر اول جزوهٔ شعر عبارتاند از: احمدرضا احمدی، عبدالوهاب احمدی، بهرام اردبیلی، محمدرضا اصلانی، بیژن الهی، پروانه، الف. ن. پیام (اسماعیل نوریعلاء)، الف. تمرز، محمدعلی سپانلو، شاهرخ صفایی، حمید عرفان، پ. غریب، بیژن کلکی، فریده فرجام، جواد مجابی، فریدون معزیمقدم.[۳۴]
... و همچنین، صدها مقالهٔ گوناگون دیگر.[۱۰۳]